فرض کنید از یک بیماری روانی رنج میبرید که باعث میشود فکر کنید نزدیکترین فرد به شما یک متظاهر است که قصد آسیب زدن بهتان دارد یا باعث می شود متقاعد شوید که کتاب خوردنی است یا بدتر از همه تبدیل به مردهی متحرک شوید. ترسناک است، نه؟
درحالیکه تنها درصد کمی از افراد مجبورند با اختلالات بالا زندگی کنند، این حقیقت که 450 میلیون نفر در سراسر دنیا از بیماری روانی رنج میبرند غیر قابل انکار است. درحالیکه بعضی از اختلالات روانی، مانند افسردگی، به طور طبیعی اتفاق میافتد، بعضی دیگر محصول آسیب مغزی یا سایر صدمات و جراحات است. اگرچه میتوان گفت تمام بیماریهای روانی برای افرادی که آن را تجربه میکنند ترسناک است اما چند اختلال نادر وجود دارد که بهویژه وحشتناکند. در ادامه به توضیح 15 مورد از اختلالات روانی در طول تاریخ میپردازیم که به باور ما از همه ترسناکتر است.
مشاهده بیشتر: بیماری روانی ارثی
سندرم آلیس در سرزمین عجایب
شاید داستان آلیس در سرزمین عجایب کاملا فانتزی باشد اما یکی از عجیبترین تجربه های آلیس شبیه به یک اختلال ترسناک روانی است. سندرم آلیس در سرزمین عجایب، که سندرم تاد هم نامیده میشود، باعث میشود محیط پیرامون فرد پریشان به نظر برسد. درست همانطور که جثه ی آلیس از خانه بزرگتر میشد، افراد مبتلا به سندرم آلیس در سرزمین عجایب صداها را بلندتر یا ضعیفتر از واقعیت میشنوند، اشیاء را بزرگتر یا کوچکتر از واقعیت میبینند و حتی درک دقیق بافت و زمان را از دست میدهند. این اختلال رعب انگیز، که مثل تجربه ی خوردن LSD بدون مصرف مواد است، حتی تصویر خود فرد را هم متزلزل میسازد. خوشبختانه، سندرم آلیس در سرزمین عجایب بسیار نادر است و در اکثر موارد روی افراد بیس سالهای تاثیر میگذارد که سابقه ی مصرف مواد یا تومور مغزی دارند.
سندرم دست بیگانه
اگرچه سندرم دست بیگانه اغلب در پیرنگ داستانهای ترسناک مورد استفاده قرار میگیرد، ولی صرفا محدود به دنیای تخیل نمیشود. افراد مبتلا به این اختلال ترسناک، ولی خوشبختانه نادر، کاملا کنترل دست یا یک عضو بدن خود را از دست میدهند. در اغلب موارد عضو غیر قابل کنترل بدون اختیار فرد ذهن را تحت سلطه ی خود در می آورد و این افراد گزارش داده اند که عضو «بیگانه» تلاش میکند خود فرد یا دیگری را خفه کند، لباس را پاره کند یا تا جایی بدن را بخاراند که خون بیاید. در اغلب موارد سندرم دست بیگانه در بیماران مبتلا به آلزایمر یا کروتزفلد جاکوب یا درنتیجه ی جراحی مغز هنگام شکافته شدن دو نیمکره ظاهر میشود. متاسفانه، این سندرم هیچ درمانی ندارد و افراد مبتلا به آن اغلب دستان خود را مشغول نگه میدارند یا از دست دیگر خود استفاده میکنند تا دست بیگانه کنترل شود.
آپوتمنوفیلیا
این وضعیت که اختلال تمامیت بدن و اختلال هویت قطع هم نام دارد، یک نوع اختلال عصبی است که فرد در آن میل شدیدی به قطع یا آسیب رساندن به عضو سالم خود دارد. اگرچه اطلاعات زیادی درمورد این اختلال عجیب و ترسناک در دست نیست، باورها بر این است که در اثر بروز آسیب در نیمه ی راست مغز رخ میدهد. از آنجاییکه اکثر جراحان طبق درخواست فرد مبتلا به آپوتمنوفیلیا حاضر به قطع عضو سالم نیستند، افراد مبتلا به این اختلال حس میکنند مجبورند که خود دست به کار شوند- که سناریوی خطرناکی است. کسانیکه به واسطه ی پزشک دست به قطع عضو زده اند، حتی بعد از جراحی نیز از تصمیم خود راضی هستند.
بونتروپی
افرادی که از اختلال روانی بسیار نادر اما ترسناک بونتروپی رنج میبرند باور دارند که گاو هستند و اغلب این باور تاجایی پیش میرود که مانند گاو رفتار میکنند. حتی گاهی این افراد در مزرعه و کنار دیگر گاوها مشاهده میشوند که چهار دست و پا راه میروند و طوری علف میچرند که انگار عضو واقعی گله هستند. به نظر میرسد این افراد نسبت به عملکرد خود آگاه نیستند و این امر باعث شده محققان به این باور برسند که این اختلال عجیب روانی ناشی از رویا یا حتی هیپنوتیزم است. جالب است بدانید که به باور برخی در انجیل هم به این بیماری اشاره شده زیرا مسخ شدن پادشاه بخت النصر و علف خوردن او مثل گاو نر را توصیف میکند.
مشاهده بیشتر : دکتر تخصص اعصاب و روان
توهم کاپگراس
نام این اختلال برگرفته از نام یک روانپزشک فرانسوی، جوزف کاپگراس، است که به نظریه ی توهم همزاد علاقه داشت. فرد در این اختلال روانی باور دارد که جای اطرافیان او با متظاهران عوض شده است. به علاوه، معمولا این متظاهران قصد دارند به فرد صدمه بزنند. مثلا، یک خانم 74 ساله مبتلا به توهم کاپگراس کمکم به این باور رسید که یک متظاهر جای همسرش را گرفته و میخواهد به او آسیب برساند. اختلال کاپگراس نسبتا نادر است و اغلب بعد از بروز آسیب به مغز یا در کسانیکه دچار زوال عقل، شیزوفرنی یا صرع هستند دیده میشود.
لیکانتروپی بالینی
افراد مبتلا به این اختلال مانند کسانیکه دچار بونتروپی (که در بالا توضیح داده شد) هستند، باور دارند که میتوانند تبدیل به حیوان، گرگ و گرگنما، شوند (البته گاهی دیگر گونه های حیوان هم شامل این اختلال میشود). افراد مبتلا به لیکانتروپی بالینی همراه با این باور، کم کم شبیه به حیوان رفتار می کنند و اغلب در جنگل و سایر مناطق پردرخت قایم میشوند یا زندگی میکنند.
توهم کوتارد
توهم کوتارد با علاقه ی طبیعی به سریال مردگان متحرک و دیگر عناصر گرایش فعلی به دنیای زامبی ها فرق میکند. فرد مبتلا به این اختلال ترسناک معتقد است که به معنای واقعی کلمه مردهی متحرک یا شبح است و بدنشان دارد میپوسد یا تمام خون و اندام داخلی خود را از دست داده. احساس پوسیدگی بدن بخشی از توهم است و تعجبی نیست که بسیاری از افراد مبتلا به توهم کوتارد دچار افسردگی شدید میشوند. در بعضی از موارد، این توهم باعث میشود فرد خودش را از گرسنگی بکشد. نخستین بار یک عصب شناس به نام جولز کوتارد در سال 1880 این اختلال ترسناک را معرفی کرد. البته خوشبختانه، ثابت شده که توهم کوتارد به شدت نادر است. مشهورترین مورد توهم کوتارد در هائیتی اتفاق افتاد و مردی در آنجا کاملا باور داشت که در اثر ایدز جان خود را از دست داده و در جهنم به سر میبرد.
سندرم دیوژن
معمولا از این سندرم با نام «احتکار» یاد میشود و یکی از اختلالات روانی است که بیشتر از بقیه برداشت اشتباهی از آن شده است. این سندرم که نام خود را از فیلسوف یونانی، دیوژن از سینوپه (که به طرز طعنه آمیزی مینیمالیست بود)، گرفته، معمولا با علائمی نظیر میل شدید به جمع کردن کالاهای به ظاهر تصادفی شناخته میشود که فرد بعدا به آنها وابستگی عاطفی پیدا میکند. افراد مبتلا به سندرم دیوژن علاوه بر احتکار غیر قابل کنترل، اغلب نسبت به خود و دیگران به شدت بی توجه میشوند، ترک اجتماع میگویند و از رفتار و عادت خود شرم نمیکنند. این اختلال در بین سالمندان، افراد مبتلا به جنون و کسانیکه در یک مقطع از زندگی طرد و ترک شدند یا محیط خانوادگی ثابتی نداشتند شایع است.
اختلال تجزیه ی هویت
اختلال تجزیه ی هویت (DID)، که در گذشته اختلال چندشخصیتی نامیده میشد، یک بیماری روانی وحشتناک است که در فیلم و سریال بسیار به آن برمیخوریم اما به شدت اشتباه درک شده است. به طور کلی، کمتر از 1% از افراد مبتلا به اختلال تجزیه ی هویت 3-2 شخصیت دارند (و گاهی بیشتر). این افراد مرتبا بین شخصیتهای خود در گردشند و ممکن است چند ساعت یا چند سال روی یک شخصیت ثابت بمانند. ممکن است هر زمان و بدون هشدار قبلی بین هویتهای خود جابه جا شوند و متقاعد ساختن فرد به این که مبتلا به این اختلال است تقریبا غیر ممکن می باشد. به همین دلیل، افراد مبتلا به اختلال تجزیه ی هویت نمیتوانند زندگی عادی داشته باشند و معمولا در تیمارستان زندگی میکنند.
اختلال ساختگی
اکثر افراد با اولین نشانه های آبریزش بینی از فکر به سرماخوردگی یا بیماری احتمالی به خود میلرزند اما افراد مبتلا به اختلال ساختگی اینطور نیستند. دغدغه و میل به بیماری ویژگی این اختلال ترسناک است. درواقع، اکثر افراد مبتلا به اختلال ساختگی عمدا خودشان را مریض میکنند تا خدمات درمانی دریافت کنند (این مورد با خودبیمارانگاری فرق دارد). گاهی افراد صرفا خودشان را به مریضی میزنند، حیله ای که شامل داستانهای من درآوردی، فهرست بلندی از علائم و رفتن از یک بیمارستان به بیمارستان دیگر میشود. این دغدغه ی بیماری اغلب ریشه در آسیب روحی در گذشته یا بیماری جدی دارد. اختلال ساختگی کمتر از 5% از جمعیت کلی را تحت الشعاع قرار میدهد و اگرچه درمانی ندارد اما اغلب با روان درمانی قابل کنترل است.
سندرم کلوور-بوسی
فرض کنید میل به خوردن کتاب داشته باشید یا بخواهید با ماشین رابطه ی جنسی برقرار کنید. این مورد در رابطه با افراد مبتلا به سندرم کلوور-بوسی حقیقت دارد. سندرم کلوور-بوسی یک اختلال روانی ترسناک است که با علائمی نظیر از دست دادن حافظه، میل به خوردن اشیای غیر خوراکی و جاذبه ی جنسی نسبت به اشیای بیجان مانند اتومبیل شناخته میشود. تعجبی ندارد که این افراد اغلب در تشخیص اشیاء یا افراد آشنا به مشکل برمیخورند. تشخیص این اختلال روانی ترسناک دشوار است و به نظر میرسد درنتیجه ی آسیب شدید به حافظه ی موقت مغز رخ میدهد. متاسفانه، درمانی برای سندرم کلوور-بوسی وجود ندارد و فرد مبتلا به آن اغلب تا پایان عمر در این وضعیت باقی میماند.
اختلال وسواس فکری-عملی
اگرچه اسم اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) به گوش خیلی ها خورده و اغلب مورد تمسخر قرار میگیرد، تعداد کمی به درک کامل نسبت به آن رسیده اند. این اختلال به طرق مختلف نمود پیدا میکند اما اغلب با علائمی مانند ترس شدید، اضطراب و نگرانی های مداوم همراه است. افراد مبتلا به این اختلال تنها از طریق تکرار اعمال، مانند دغدغه ی تمیزکاری، میتوانند از شر چنین احساسات طاقت فرسا خلاص شوند. بدتر از همه اینکه، این افراد اغلب نسبت به غیر منطقی بودن ترسهای خود آگاه هستند اما این آگاهی چرخه ی تازهای از اضطراب را به دنبال می آورد. این اختلال تقریبا 1% از جمعیت را تحت الشعاع قرار میدهد و اگرچه دانشمندان از علت دقیق آن مطمئن نیستند، باورها بر این است که مواد شیمیایی مغز از عوامل موثر در بروز این اختلال است.
سندرم پاریس
سندرم پاریس یک اختلال روانی عجیب و موقتی است که باعث میشود فرد هنگام مسافرت به شهر پاریس کاملا اختیار خود را از دست بدهد. جالب است بدانید به نظر میرسد این اختلال در بین مسافران ژاپنی بیشتر شایع باشد. از بین تقریبا 6 میلیون مسافر ژاپنی که سالانه از پاریس دیدن می کنند، 2-1 جین دچار اضطراب شدید، زوال شخصیت، زوال واقعیت، افکار آزاردهنده، توهم و هذیان های دقیقی میشوند که خبر از سندرم پاریس میدهد. پزشکان تنها میتوانند دلیل این اختلال را حدس بزنند. از آنجاییکه اکثر افرادی که دچار سندرم پاریس میشوند سابقه ی اختلال روانی ندارند، سرنخ اولیه این است که چنین اختلال ترسناک عصبی در اثر موانع زبانی، خستگی جسمی و روحی و واقعیت پاریس در مقایسه با ورژن ایده آل آن اتفاق میافتد.
مشاهده بیشتر : دکتر تخصص روانشناس
فراموشی تکراری
این اختلال بسیار شبیه به سندرم کاپگراس است اما افراد مبتلا به فراموشی تکراری به جای همزاد قائل شدن برای دیگران، باور دارند که یک موقعیت تکثیر شده. این باور به روشهای مختلف نمود پیدا میکند اما فرد مبتلا همیشه معتقد است که یک موقعیت همزمان در دوجا وجود دارد. اصطلاح «فراموشی» تکراری نخستین بار در سال 1903 توسط عصب شناسی به نام آرنولد پیک برای معرفی بیمار مبتلا به آلزایمر مورد استفاده قرار گرفت. این وضعیت امروزه بیشتر در افراد دچار تومور، جنون، آسیب مغزی یا سایر اختلالات روانپزشکی مشاهده میشود.
سندرم استندال
سندرم استندال یک بیماری روان تنی است که، خوشبختانه، ظاهرا موقتی است. زمانیکه فرد در یک مکان یا سایر محیط ها در معرض هنر زیاد قرار می گیرد که بسیار زیباست، این اختلال رخ میدهد. افرادی که ابتلا به این اختلال عجیب و در عین حال ترسناک را تجربه کرده اند میگویند که ناگهان ضربان قلبشان بالا میرود، دچار اضطراب شدید، گیجی، سردرگمی و حتی توهم میشوند. نام سندرم استاندال برگرفته از نویسندهی قرن نوزده فرانسه است که تجربیات خود بعد از سفر به فلورانس در سال 1817 را با جزئیات شرح داده.
[sibwp_form id=6]
یه سریال بهتون میگم نگاه کنین راجب یه بیمار روانیه ک دوس داره فقط ادم بکشه اینجوری اروم میشه (موش) کره ایی
مطالب فوق العاده جالب و علمی
ممنون از شما
در لحظات مهم عاطفی و حساس زندگی تمام این عادات در سطح پایه ممکنه از ذهن ما خطور کنه و اگر دوام نداشته باشه و انجام نشه .نمیشه فرد رو دچار سندوم های روانی دونست
من وقتی یه سریال یا یه رمانی میخونم بعد از اتمام شدنش خیلی دق میگیرم و حتا تا 2 هفته یی همیشه دل تنگش میشم و حس میکنم یکی همیشه گلومو فشار میده بعد از اتمام شدن رمان یا چیزی که خیلی دوست دارم همش یادش میوفتم و بعضی اوقات گریه میکنم و خیلی نا امید و بی انگیزه میشم میخوام خودمو بکشم و از دورن خیلی نابود میشم.
عزیز شما تنها هستی فکر کنم شاید نیاز باشد با کسی اشنا شوید البته اگر مجرد هستید در غیر این صورت روی روابط خود کار کنید
اینکه بخوام خودمو مشکل دار نشون بدم علتش چیه؟ هی خودمو تو ذهنم بیمار و با یک سری مسائل تصور می کنم و چون دوست دارم تو همین حالت بمونم با دارو و مشاوره هم خوب نمی شم.
شاید مربوط باشه به خود بیمار انگاری یا شخصیت نمایشی. نمیشه دقیق گفت ،، بهتره با روانپزشک مشورت کنی ، نزار دیر بشه
اون بیماری که طرف فکر میکرد گاوه مال داستان ابن سینا نبود؟
خیلی جالب و مفید بود برای شخصیت پردازی داستانی هم عالی بود
بعد اینکه گاهی مواقع هم انگار افسردگی گرفتم کلا حالم از اجتماع به هم میخوره دلم نمیخواد کسی رو ببینم میخوام فقط تنها باشم بعضی مواقع هم انقدر ادم اجتماعی میشم که دوست دارم با همه دوست شم بعد اینکه گاهی از درد و بدبختیه بقیه خوشم میاد و لذت میبرم گاهیم نه
دقیقا منم ، اصلا نمیتونم وارد اجتماع شم
با خوندن سوالای شما منم گیج شدم نکنه منم روانی شدم؟؟؟مثلا وقتی عصبی میشم دوست دارم یکی جلو دستم باشه تا میخوره بزنمش بعد ممکنه این حالت چند روز یا چند ساعت باشه بعد به این فکر میکنم که نکنه مشکل کنترل خشم دارم و دقیقا بعد اینکه اعصبانیتم تموم میشه خود به خود رفتارم عوض میشه کلا میشم یه ادم خیلی خوب و مهربون و حتی بدون دلیل هم میخندم و نمیتونم جلوی خندم رو بگیرم بعدشم کلا بی حس و حال میشم اصلا زندگی به چپمم نیست کلا هیچی برام مهم نیست بنظرتون این عادیه؟؟؟
تو آدم مودی ای هستی،نگران نباش اوکیه
وقتی دلت میخواد کسی رو بزنی،بالِشتت رو بزن
حاجی خنده رو منم هستم،بعضی موقع ها بهم میگن دیوانم
عه این منم که ، هیچی برام مهم نیست بد ترین و رو مخ ترین و هتی بهترین اتفاقات زندگیم هم اهمیت نمی دم ، انقد میخندم که هم کلاسیام مسخره ام میکنن و یکی دوبار یکی از بچه های فامیل رو بدون اینکه بخوام زدم ، بعدش از خودم متنفر شدم ، حتی با اینکه خیلی آسیب خاصی نزدم و تازه اون کار بیش از حد بدی نکرده ،
من چند مدته همه چیو مسخره میبینم همه چی انگار رو مخمه دنیارو بی ارزش میبینم کاملا نا امید شدم فقط حس خودکشی بم دست میده انگار یه آدم دیگه ام
حاجی من روانپزشک هم رفتم میگه مشکل نداری/البته ممنون از شما و هم کارانتون که به من کمک کردین.
بیا مازوخیسم کم بود ocd هم تضافه شد باید برم روانپزشک-_-
*اضافه اشتباه شد
ممنون میشم پاسخ بدین
بعد یه سوال، اینکه همش فکر کنی یکی نگات میکنه بدون دلیل و صدا های عجیب شنیدن هم عادیه و یا اختلال عصبیه؟
آیا الکی ناخون جویدن و پوست کندن دست طبیعیه؟؟، آیا دیدن خودم و دیگران در حال زجر دیدن طبیعیه؟؟؟، آیا الکی نگاه کردن به در و دیوار عادیه؟
بعدش هم اصلا دوس ندارم وارد اجتماع شم و دوست ندارم کسی چهره واقعیمو ببینه ، از طرفی هم آستین کوتاه هرگز نمیپوشم ، چرا شو نمیدونم ، بعدش هم از تولد و جشن و عروسی بدم میاد ، ولی از عزا و گریه خوشم میاد ، مخصوصا گریه بچه ها !
خاک تو سرت تو ی روانی بد هستی برو دکتر حالم بهم زدی
یه چیز جدید بگو، خودم اینو میدونم
شما مثل اینکه شرایط پیام نوشتن رو نخوندی توهین کردن به کسی که خودش به اندازه کافی مشکل روحی داره انسانی نیست همین افراد مثل شما باعث بیماری خیلی ها شدید شرم بر شما
این چه وضع حر زدنه حرف دهنتو بفهم
بدون شوخی برو روان پزشک اینجا مشکلت حل نمی شه
نه جانم مشکل خاصی نیست همه انسانها کم و بیش از این افکار دارند فقط پنهان کار خوبی هستند روی خودت کار کن کتاب روانشناسی بخون تو انسانی و احساسات هم داری همین
منم همینم ، فهمیدی به منم بگو
جوشیدن ناخون و اینا مشکل روانیه ، با یک مشاور صحبت کن ، مشکل رایجی هه ، اگا مشاور مدرسه دارین (اگه مدرسه ای هستی) میتونی به اون هم بگی
بعدش هم الکی هی فکر میکنم به شکنجه خودم و دیگران ، مثلا فکر میکنم تو مغزم که یکی چاقو دستش گرفته و شکمم رو پاره کرده و من اون تصاویر رو مجسم میکنم
حتما به یه روانپزشک مراجعه کن
ترسوندی منو
سادیسم و مازوخیسمعالیهبرو روانپزشک
داش یا تو منی یا من تو ام سادیسم داری فکر کنم
رفتم که بمیرم
البته در تنهایی
چرا هیچکی منو درک نمیکنه اصلا
من درکت می کنم.منم شکنجه هر کسی برام لذت بخشه. من برای شکنجه خودم موقعی که ناراحت شدم برای هفته ها سکوت می کنم و گریه می کنم و خنده ام می کنم و سرم رو میگویم به دیوار.من از اجتماع بدم میاد.از جشن و تولد بدم میاد.من هیچ وقت تولدم رو جشن نگرفتم (این بخاطر خانواده مه اونا هیچ وقت به موفقیت های من افتخار نکردن و اصلا به من اهمیتی نمیدن حتی پدرم میخواست منو به فرزندی بدن تا از شرم راحت بشه،به همین دلیل ازشون متنفرم مخصوصا دوست دارم مرگ پدرم رو ببینم
خیلی ازت ممنونم
من هم واقعا دوس دارم کسی که اذیتم میکنه رو بکشم
البته از درد بکشم که بفهمه چی کشیدم
من درک میکنم
به هرکی میگم سادیسم و مازوخیسم و افسردگی دارم میگه دیوونه ای
این دقیقاً نصف خواب های کنه عادیه
سلام من همیشه تو ذهنم بدون هیچ دلیلی کشتن خانوادمو تجسم میکنم همیشه در تو ذهنم دارم پدر خودمو میکشم ارزوی مردن تمام خانوادمو دارم بعضی موقع ها بدون هیچ دلیل خاصی ناراحت میشم گریه میکنم موهامو میکشم از تح دل زار میزنم حس میکنم مغزم قفل کرده هیچی نمیدونم هیچ هدف خاصیم ندارم تو زندگیم کارم شده بود خود زنی بعضی موقع ها از خودم میترسم بی دلیل هی دورغ میگم انقد که به مغزم فشار میاد نمیتونم فکر کنم سعی میکنم از چیزی که حتی بهم مهم نیس ازش حافظت کنم دلم جوری که میخواد بشه
سلام همدرد چطوری؟
سلام من شش ماه پیش حدودا یهو دیدم هیچی نمیفهمم و احساس تا واقعی بودن میکنم و اصلا هیچی حالیم نیست و حس جن زدگی داشتم بعد گذر زمان یهویی یک روز به شدتی ازار دهنده بود که خودم پرت کردم بالا پایین و گفتم دارم دیوونه میشم هی گریه میکردم هی گریه میکردم وبعد گذر زمان دوباره اینجوری شدم چشمام میبینن ولی حس میکنم نمیبینم گوشام سوت میکشه حس میکنم دارم غرق میشم استرس شدید دارم هیچکس نمیفهمه مشکلمو نیمدونم چیکار کنم?
لطفا کمکم کنید گوشام و چشمام و مغزم دارم دیوونه میشم به طور واقعی
به روانپزشک مراجعه کن.
چشمام تار تار میبینن و دارم دیوونه میشم حس بدی دارم خیلی حس بدی دارم کمکم کنید.
منم عین توعم اصن ی جوریم حالم بده نمیدونم حس عجیبی دارم انگا واقعی نیسم همه چی بده انگا دارم دیوونه میشم چشام میبینه ول ی جوریه از نگرانی ای حال عحیبم هی گریه میکنم
من بخاطر اینکه افسردگی شدید داشتن گریه می کردم و دیگه هیچ اشکی برام نمونده و نصف بینایم رو از دست دادم
افسردگی شدید داشتم
دوس داری با یکی صحبت کنی که ارومت کنه یا به کسی اعتماد نداری
چشمامم خیلی تار میبینن و میگرن چشمی دارم لطفاً جواب بدین.
دوست داری با هم صحبت کنیم یا اعتماد به کسی نداری
من یکسری مشکلات تو زندگیم اتفاق افتاده که باعث شده من نگرانی و اضطراب بیش از حد نسبت به ازدست دادن خانوادم داشته باشم تا جایی گفتم خودکشی کنم که من زودتر از خانوادم بمیرم چون تحمل ندارم
یکی از اون مشکللت این بود که شوهر خواهرم مادرمو و خواهرمو و پدرمو تهدید به قتل کرده چون خودش روانیه هیچ ترسی نداره بعد گفته تهش خودمم اعدام میشم من از اون موقع درگیر استرس بیش از حد شدم
به خودم میگم که بابا کشور قانون داره اصلا همچین کاری نمیتونه بکنه ولی اصلا نمیتونم خودمو اروم کنم هر روز دارم بدتر دیروز میشم جوری میترسم خانوادم برن بیرون
من مشکلم چیه ؟حاده؟خواهشا اگر کسی میدونه بگه دارم دیوونه میشم کم کم
بابا تروخدا برین پیش یه روانپزشک
بخدا اونقدرا هم سخت نیست
خانواده ها به چپشونم نیست
نگران نباشید استرس شما کاملا طبیعیه اما واکنش شما افراطیه هنوز که اتفاق نیفتاده
من چیزی ک میخواستم این تو نبود، من مشکلم اینه وقتی از کسی عصبانی میشوم دوست دارم بکشمش آیا من مشکل روانی دارم؟
طبیعیهمشکل اصلی اینه که من کلن عصبانی باشم یا نباشم از شکنجه دادن مردم خوشم میاد. فک کنم سادیسم گرفتم به طور بد. مهم نیس
این یه چیز طبیعی هست وقتی عصبانی میشی مغز پنج ثانیه اول فقط به کشتن طرف فکر میکنه
نامزدم دوستم اختلاس رویا پردازی داره البته فک کنم همین باشه.. گفته انگاری این اختلال خطرناکه و یدفعه اخلاقش عوض میشه عصبی میشه و یبار میخنده حتی میتونه به کشتن دیگران فک کنه و سعیشم کرده اما بزور کنترل خودشو میکنه و اینه توهم دیداری و بویایی هم داره دیگه لامسه و شنیداری رو نمیدونم
یجور میتونه تصور کنه انگار واقعیه میخواستم بدونم دقیقا اسم این اختلال چیه؟؟
با توجه به چیزهایی که گفتید احتمالش هست که اختلال شیزوفرنی باشه
توجه داشته باشید اسکیزوفرنی با توهم شنیداری هم همراهه
همچنین هزیان، پارانویا، وحشت زدگی، طرد شدن از آدمها، و حرفهای نامفهوم هم در پی داره و یک حالت روانپریشانه محسوب میشه
سخت تر از همه اختلال مسخ شخصیت و واقعیت خدا نصیب گرگ بیابون نکنه من یکساله دارم با این اختلال عذاب میکشم و هیچ راه درمانی واسش نیس
محمد از کجا میدونی که این سایت و گوشی تو دستت و من هم ساخته ذهن تخمی ت نیستیم؟
سلام منم مثل شمام دکتر رفتید؟ من رفتم دکتر اما دوقطبی برام تشخیص داد و فقط دارو های تثبیت خلق میده هیچ راه درمانی برای این موضوع پیشنهاد هم نمیده
سلام چرا مسخ شخصیت درمان دارد
سلام چجوریه درمانش
میشه بیشترتوضیح بدین
من یه روز با امید بیدار میشم بعد کل روز رو کار مفید انجام میدم بعد یک روز کاملا بی حوصلم و نمیدونم چمه نصف روز خوشحال و نصف دیگه روز افسرده من چمههه کمککک
میتونه از سرد مزاجی یا سودای بالا
باشه لطفا پیگیر باش
هیچ مرگت نیست
تو هیچیت نیس الکی زجر نده خودتو. روانی نیستی همه همینن بمولا دیگههه
کینینتیکیتتقتقتقتتقکفکفکفکافتیتتیکفوفتفتیتیتکیکیکیتیکککیککک
اون کسی که به شدت عصبی شده و اتفاقات رو تغیر میده دچار چه بیماری ای هست؟
یکی از دوستانم دچارن مثلا یکی از اقوامشون فوت شده و میاد میگه دیروز دیدمش مثلا و اینا
یا مثلا به مدت فکر میکرد مادرش مرده و افسرده شده بود
نمیدونم چرا اما وقتی به ی کاری فکر میکنم اما میدونم انجامش اشتباهه و نباید انجامش بدم اما کاملا اگاهانه انجامش میدم حتی بعد انجامش میگم که چرا این کارو کردم هرجارم میگردم چیزی در موردش ننوشته
این مشکل روانی نیست
این دیگه مشکل روانی نیس مشکل از خل و چل بودن خودته عزیز من. خو واسه چی انجامش میدی؟
منم همینطورم میدونم کارم اشتباهه اما به خودم میام میبینم کاررو انجام دادم که هیچ یه آدمیم ناراحت کردم
سلام
من نمیدونم سندرومه یا نه
ولی با هیچکس نمیتونم رابطه برقرار کنم
نمیتونم حرف بزنم
ربطی به جنس مخالف و موافق هم نداره با همه اینجوری ام
از بچگی هم دوستی نداشتم بابت این موضوع
این سندروم نیست درسته؟
لطفا جواب بدین خیلی برام مهمه
سلام احتمالامبتلابه اوتیسم خفیف هستید
اتیسم چیه بابا در برقراری ارتباط ضعیف هستید هوش برونفردی پایینی دارید. احتمالا فرد درونگرایی هستید پیشنهادم اینه مهارت برقراری ارتباط رو در خود ارتقا بدین
سلامن 16 سالمه ویه اتفاقاتی توی زندگیم میوفته من یه چندوقتیه یه طوری شدم مثلا بعد از ظهر ها بعد از مدرسه خونه میخوابم مثلا 2 میخوابم تا 5 ولی مامانم یا اعضای خانوادم میگن تو ساعت 3بیدار شدی مشق نوشتی در صورتی که اثلا یادم نمیاد من وقتی 2 میخوابم همون 5 بیدارمیشم به خانوادم گفتم میگن الکی میگی من حتی چک کردم مشقام نوشته شده بود ولی من نبودم
لطفا کمکم کنید من خیلی میترسم
میشه لطفا کامل توضیح بدین؟ گفتین یه اتفاقی توی زندگیتون افتاده، برا اینکه درست تشخیص بدیم باید کامل توضیح بدین
و آیا دارو مصرف میکردین؟
استرس یا فشار عصبی بهتون وارد شده؟
ببینین، چون رو در رو نیس و شما فقط اطلاعات محدودی رو در اختیار عزیزان گذاشتین، انتظار نداشته باشین که دقیق تشخیص بدن که چه اتفاقی براتون افتاده
لطفا اگه براتون مقدوره به روانشناس مراجعه کنین، دقت کنین به روانشناس نه روانپزشک
در این حالت میتونین با خیال راحت بفهمین موضوع چیه
شما احتمالا مبتلا به نوعی تشنج میباشید با مراجعه به متخصص مغز و اعصاب به راحتی درمان میشوید
سلام وقت بخیر، عزیز شما هیچ مشکلی ندارید، فقط مسئولیت پذیری وبالا بودن ضریب هوشی شما باعث میشه که ذهن شما این موضوع رو در حالت خواب نیز از یاد نمیبرد. نوشتن مشق و غذا خوردن و حتی بیرون رفتن از خانه و دوباره برگشتن و خوابیدن، ضمن اینکه بعد از بیدار شدن هیچی رو بخاطر نیارید. اگه شبها زود بخوابی و ساعات خوابت رو بیشتر کنی،بعد از دوماه دیگه درگیر این حالت نمیشی.بدرود
من تو یه شرایط عادی فکر میکنم الان بدترین رفتار ممکن چیه که انجام بدم و بعد شروع میکنم خودمو تو مغزم کنترل کردن که اون رفتار بد رو انجام ندم و استرس و اضطراب و ترس انیمه الان یهو اون رفتار بد رو انجام ندم دیوونم میکنه و همش بعدش احساس میکنم من انجامش دادم ولی خب انجامش ندادم و وقتی کسی کار اشتباه میکنه و ممکنه بقیه دعواش کنن یا مسخرش کنن یهو میرم انگار تو کالبد اون شخص انگار اون کار رو من کردم استرس میگیرم و میترسم و خجالت میکشم و خودمو سرزنش میکنم
سلام خوبید این مدل رفتاری که شما میگید رو قبلا در موردش مطالعه کوچیک داشتم راستش اسمش یادم نیست اما بدونید این رو تقریبا همه دارن فکر ترسناکی که یهو میاد تو مغزت چیزی که عملا انجامش ترسناکه ولی خوب تو انجامش نمی ده به قول خودت خودم رو کنترل می کنن این رو همه دارن تقریبا و چیز عجیبی نیست زیاد بهش فکر نکن و مطمئن باش قرار هم نیست این کارا رو انجام بدی در حد ایده و در حد تخیل تون هست.
این اختلال نوعی وسواس فکری است حاما درمان کنید رواندرمانی یا دارویی حتما بهتر میشوید
ببینید انسان متاسفانه این روزها مردم به دارو پناه میبرن اما در واقع دفلوکستین یا سرمنتا یا آرامبخشها همگی فقط خطر بیشتر دارن چراکه طرف خوابش از بین میره بیشتر بیدار است تا اینکه آروم بخوابه واسترس واضطراب، عرق بیشتر رو اثرش برعکس است واقعیت بدترین بیماری همین بیماری هاست که درمان ندارد فقط بایستی خودت قوی باشی
سلام این حالت شما منم دارم اینکه میترسی یه رفتار سمنجانه ای انجام بدی خارج از عقل سلیم است میترسی یه هوی به این رفتار عکس العمل بدی بازم اما انجام نمیدی ولی میترسی انجام بدی این حالت بر می گردد که تو گذشته تو که یه فکر مدام تکراری داشتی خیلی اثر گذار بوده ومیخاستیدذهنتو از این حالت به حالتی که دهنتو متقاعد کنید یعنی قانع کنید که متأسفانه اگر طرزفکر آن روز ذهن نمی پذیرد اما با فکرهای مدام بازم ذهن همین فکر جدید قانع کننده دست از سرت برنمیداره انکار شخص دوم دروجودشمافعال است این حالت تکراری رویه هرنوع فکری هرنوع خیال استرسی شما اون فکر رو بزرگ وبزرگتر می کنید و نتیجه این حالت بی قراری اضطراب استرس وغصه وافسردگی که باعث میشه فرد در واقع همیشه ازان فکر پوچ بترسد وعذاب می کشد این بیماریها برمی گردد به زمان استرس واضطراب که باعث تکرار مدام که مغز انسان در این حالتها مدام فکر می کندفکروخیال چه خوب چه بد
الان که فکر میکنم خیلیا دارنش پس یا بیماری روانی نیست یا اگه هم باشه خیلی جدی نیست دیگه. طبیعیه پس. هعی خدایا شکرت
منم همین طوریم. فکر میکردم فقط من یچیزیم هست. نه عجیبه. مثلن جلوی معلمم وایسادم و تو ذهنم میگم:اگه الان بزنم تو گوشش چی میشه؟ و خودمو کنترل میکنم که نزنمش و تهشم موفق میشم ولی این مغز من دست بردار نیست و هی ادامه میده به تصور اینکه اگه اونکارو کرده بودی چی میشد و اینا
من وقتی یه ویژگی خاص یا توانایی خاص داشته باشم
تمایل دارم اونارو خراب یا از بین ببرم نمیدونم از چیه وقتی هم میبینم که دیگه داغون شد و دیگه اون آدم قبلی با اون تونایی خاص نیستم خیلی غصه میخورم لطفا کمکم کنید این اختلال هفت ساله که داره مثل خوره ذهنمو داغون میکنه
سلام به نظرم اعتماد به نفستون نسبت به خودتون کمه وگرنه دلیل نداره یه ویژگی خاص رو از بین ببرید
میتونی برای بهتر شدن حالت بری پیش یه مشاور
سلام. احتمالا می ترسید که کسی از اطرافیانتان به شما حسادت داشته باشد و به خاطر آن ویژگی خاص تصمیم به مقابله با شما بیفتد و شما بخاطر اینکه می خواهید از این تنش خود رو دور کنید این ویژگی و توانایی خاص را مخفی می کنید.
ببخشید من علاقه شدیدی به خون و زخم دارم.
آیا این یک نوع اختلاله؟
کیمیا دکتر نیستم اگه با دیدن خون هیجان زده میشی
خون آشام فکر کنم بیوفته تو بساتت، به احتمال زیاد اشتباه فکر میکنم
سلام یکی از اعضای خانواده من بخاطر حدود زیادی مواد مخدر ، بعد از چندین سال دچار اختلال روانی شده و به میخ و اشیاء خوردن علاقه پیدا کرده و واقعا هم میخوره برای این مشکل باید چیکار کنیم؟
اصلا هم دکتر روانپزشک نمیاد . این نوع اختلال چیه؟
اختلال روانی پیکا
از وقتی یادمه ناخن میجویبدم حدودا از کلاس اول دبستان
۳ سالی میشه که دیگه ناخن نمیجوعم ولی ب جاش شروع کردم موهامو دونه دونه کندن)وقتی تو موقعیت اظطراب و استرس قرار میگیرم موهامو از ریشه یدونه یدونه در میارم تا جایی ک یهو ب خودم میام میبینم ی عالمه مو کنارم ریخته
تمام تلاشمو میکنم که دیگه انجامش ندم ولی دست خودم نیس پیش
نمدونم چیکار کنم )
سلام دوست عزیز به نظر میرسه شما اختلال وسواس مو کندن داری حتما به روان شناس مراجعه کن قابل درمان هست
من چند شخصیتی دارم.. و نمیدونستم انقدر نادره.. و اتفاقا اصلا ترسناک نیست.. فقط بعضی وقتا دوست دارم آدمارو قتل عام کنم..
کسی که اختلال did داره هیچوقت قبول نمیکنه که did داره،و اینطورم نیست که بخواد کسی وبکشه اینطوریه که با افتادن یک اتفاق شخصیت جدیدی دراون متولد میشه که شخصیت ها از هم خبر ندارند،لطفا برای جلب توجه و شاخ بودن نگید که اختلال روانی ای دارید،واقعا اینکه دچار یک اختلال باشید اصلا خوب نیست!!!
دوخط آخری که گفتی به قدری حرف خودم بودکه وقتی به دوخط اخرحرفات رسیدم به یک ارضای خاطربسیارزیادی رسیدم بابت اینکه کلام ومنظورکاملا منعقد شد. ممنونم عزیز.
اون مودی بودنه نگران نباش سالمی
چرا من بیشتر علائم و مشکلاتی که تو قسمت پرسش و پاسخا گفتید رو دارم؟طبیعیه الان؟
۱۸ سالمه چن وقتیه از اینکه کسی بهم کم توجهی کنه یا حس کنم داره کم توجهی میکنه خیلی ناراحت میشم گریم میگیره خودخوری میکنم و تازگیا خودمو زدم ب مریضی خودم زدم ب فلج شدن ک مثلا
خیلی حالم بده خیلی ناراحتم از اینکه مادرمو خونوادم یک دروغ عذاب میدم از خودم بدم میاد ک چقدر آدم کثیفی ام
ک چی بهم توجه بشه خیلی این موضوع آزارم میده و فقط میخوام از این راه
ب شوهرم بفهمونم و کم توجهی از طرف اون منو آزار میده حامله هم هستم
نمیدونم ولی نمیخوام خانوادم بفهمنن ک اینطوریم ک غصه بخورن ینی فقط توجه رو از طرف اون میخوام ک همیشه بهم توجه بشه
کمکم کنید مریضی من چیه؟
منم همینطور بودم.مال من علتش این بود که اصلا محبت و توجه پدر دریافت نکرده بودم و شوهرمم اصلا به محبت و توجه کلامی و رفتاری اعتقادی نداشت.متاسفانه ادم وقتی از مردای خانوادش توجه نبینه حس میکنه درمقابل کل جنس مذکر باید جلب توجه کنه انگار.
باخودم،حرف،میزنم
منم ، میگن از هوش زیاده
دخترم ۱۷
من طوریم که سر کوچیک ترین چیز و با کوچیک ترین برخورد باهام کارهام غیر ارادی میشن به طوری که یبار با پدرم دعوام شد روش چاقو کشیدم اصلا اون موقع متوجه نشدم چرا چطوری اینکارو کردم احساس میکنم یکی منو کنترل میکنه همش بطور ناخودگاه کارهایی میکنم که از انجام دادنشون خودمم تعجب میکنم!!! یبار دختر خالم کنارم خواب بود همش فکر اینکه با چاقو بیوفتم به جونش ذهنمو درگیر میکرد انگار یچیزی وادارم میکنههههه خیلی اذیتم اصلا کنترلم دست خودم نیست احساس میکنم حرفام و رفتارمو یکی از راه دور کنترل میکنه
ریدی داش
همش توهمه روان پریشی
من یه مشکل دارم اینکه شدیدااااااااااااااااا به آب و به خصوص به آب دریا علاقه دارم یعنی خودم دوست ندارم که درمانش کنم اما هر وقت آب دریا رو میبینم حتی از توی تلویزیون و گوشی قلبم تند میزنه و دلم میخواد برم اونجا و حتی تو آب دریا بمیرم..و این علاقه رو به ستاره ها و کهکشان ها هم دارم..
جدیدا هم خیلی از بوی خون خوشم میاد میل شدیدی به خوردن خون دارم:/خلاصه که نمیدونم چم شده
من میدونم چتون شده
شما متاسفانه دچار جن گرفتگی شدی
حتما پیش یک جن گیر برو وگرنه احتمالش هس که بقیرو بخوری
لا اله الا الله
جالب بود خوشم اومد. منطقی بود. عالیه. فک کنم دعانویس باشه اون سمتا دیگه؟
دیوانه
من از درد لذت میبرم مثلا وقتی با چاقو دستم میبره اصلا دردش دردناک نیست و لذتبخشه و مشکل اینجاست که من میترسم خودمو زخمی کنم ولی با این حال از درد داشتن لذت میبرم و اصلا هم قصد درمان شدن ندارم فقط میخواستم اسم بیماریشو بدونم
مازوخیسم(تمایل به آزار رساندن به خود) همین!
اره بابا اصن چیز خاصی نیست که
افسردگی هاد داری
سلام اگه یه نفر حد وسط نداشته باشه منظورم اینه که یا صده یا صفر و هیچوقت متوسط نیست مثلا بعضی وقتا با اینکه اتفاقای بزرگی میوفته خیلی خونسرده و بعضی وقتاهم بخاطر یچیز خیلی کوچیک عصبانی میشه بیماری خاصی چیزیه؟
دو قطبی
سلام من من میل دائمی به کشتن آدما دارم به جز خانوادهم دوست دارم ی نفرو بکشم
دوست دارم خون بخورم
مخصوصآ کسایی که آزارم میدن
دوست دارم شکنجشون بدم
بدم حتا به خانواده م گفتم که می تونم آدما رو بکشم خون بخورم
من چیم من چه بیمار ای دادم
کمکم کنید
سلام
ببین من دکتر نیستم، منم مثل خودتم اما اگر نتونم حتی ببخشم ادمایی ک کینه ازشون دارم اما از قهر خدا خیلی میترسم.
شکرش تا حالا سعی کردم خیلی آدمارو ب هودش واگذار کنم.
حس میکنم یه جورایی سادیسم داری چون دوست داری به دیگران آسیب برسونی
درود. *ممکنه* اختلال رنفیلد یا ومپایر باشه
البته شروع این اختلال بدین صورته که به علت تمایل زیاد به نوشیدن خون، فرد خودش رو زخمی میکنه و خون مینوشه
بعد از یک مدت که تشدید شد، برای رفع نیازش به نوشیدن خون ممکنه به کشتن دیگران هم فکر کنه
سلام میخواستم بگم که من شدیدا حس میکنم که از دیگران برتر و بهترم و یا بهتر بگم حس میکنم تمام آدما و نژاد بشر پست و پایین هستند و همه رو به چشم یه ابزار میبینم توی شرایط حساس یا بد هم ناگهانی خنده ام میگیره به قدری این مشکلم زیاده که کسانی که دور و برم هستند ازم دور شدن لطفا حداقل بگید مشکلم چیه
سلام پویا جان.برای تشخیص مشکل شما باید شرح حال دقیق ازتون گرفته شه که این نیازمند مصاحبه با روانپزشکه.میتونید از مشاورهی آنلاین با روانپزشک درمانکده استفاده کنید و به طور کامل مشکلتون رو مطرح کنید.امیدوارم همیشه سلامت باشید.
کمال گرایی افراطی
اختلال خودشیفتگی
یک سوال ازتون دارم، از تظر شما که نژاد بشر رو پست و پایین میبینید، به نظرتون از بین رفتنش و نابود کردن همه انسان ها کار درستیه؟! ببخشید که اینو میپرسم، یه نویسندم و برای داستانم بهش احتیاج دارم.
از کوچیکی دوست خیالی داشتم ی مدت دیگه حسش نمیکردم ولی الان دوباره پیشمه و حسش میکنم و واقعا کنارش حس خوبی دارم . بده؟ یا نه؟
خب اخه دلبرم برو یه دوس پسر بگیر از تنهایی درای دوست خیلی بدبختتم الاف خودت نکن
اونوقت هم فراموشش میکنی هم دیگ احساس تنهایی نمیکنی
و اینکه همیشه بوی خون توی سرم حس میکنم
هرچیزی رو که میخوام بخورم حس میکنم بوی خون میده
سلام ۱۸ سالمه
ی مشکلی ک دارم اینه که تو هر موقعیتی ک قرار میگیرم مغزم سریع شروع به ساختن شکنجه میکنه
مثلا دارم خیار رنده میکنم با لذت به اینکه انگشتام قراره چجوری رنده بشن فکر میکنم و با جزئیات تصویرش تو سرم نقش میبنده و منو تشویق به
انجام این کار میکنه
و اینکه علاقه پیدا کردم به کتک زدن و رفتار های خشن متقابل هم کتک بزنم و هم کتک بخورم.
این شدیدا داره تو رفتارم با اطرافیان تاثیر میذاره و به نوعی عصبیشون میکنم
این ایا ی نوع بیماری هست؟ درمان داره؟
بی دی اس ام داری
ولی بی دی اس ام اختلال روانی نیست(:
.
یکی از دوستام درجریان این اتفاقات هست خیلی گفته بریم روانپزشک ولی میترسم میترسم بهم بگه دیونه میترسم همه فکر دیگه ای راجیم یکنن فکر اینکه بدون اون زندگی باشم برام سخته اینقدرخودمو وابستش کردم همه ادمای زندگی واقعیمو دور کردم از خودم و بافیکای خیالی خوشم یعنی واقعادکتر لازمم
بله . بهترین کار مراجعه ست . نه دیوونه نیستین . فقط یه اختلاله که خوب میشه
سلام وقتتون بخیر چند سال پیش یکی که خیلی مهم بود ولم کرداولاش برام عادی بود و فقط غم بود کم کم حس تنهایی کردم شروع کردم برای اینکه خودمو اروم کنم خاطره های الکی و فیک ساختن راجب خودم و اون طرف برای خودم و به خودم تلقین میکردم واقعین و ولم نکرده تااروم بشم اولاش فقط اینارو به خودم میگفتم کم کم بدترشد و به اطرافیانمم هم این خاطره های فیکو میگفتم این کارارومم میکردو حس میکردم خوشبختمدیگه خاطره های فیک ساختن برام عادت شده بود بهم ارامش میداد انگارشده بود کل زندگیم چطوری بگم من دیگه خودمو تو اون دروغامیدیدم تواون زندگی فیکی که پیش بقیه ساخته بودم و اینقدری تو اون زندگی غرق شدم که بیخال زندگی واقعیم شدم و اون زندگی فیکوپیش مادرم اشناهاو همه بزرگ میکردم درحدی که به عزیز ترین کسامم خاطره فیک میگفتم الان۴سال از اون اتفاقات میگذره و من هنوز درگیر اون کارام الان دیگه حس میکنم دیونه شدم حس میکنم بدون اون زندگی فیکنمیتونم زندگی کنم هرروزدارم گیج تر میشم دیگه زندگی واقعی خودمو از فیکاتشخصیص نمیدم برای خودم تو اون زندگی ادمای فیک ساختم دوستای فیک ساختم برای خودم زندگی خوبی ساختم ولی زندگی واقعیم دارم خرابتروخرابتر میکنم و دیگه این زندگیم برام مهم نیست انگار خودمو نمیشناسم زندگی خودمو نمیشناسم گذشته واقعیمو نمیشناسم لطفایکی کمکم کنهبگه باید چیکار کنم
همتون دکتر لازمین خداییش، اوضاع همه خرابه. برین روانپزشک خواهشا
احتمالا اختلال خیالپردازی نابهنجاره . مراجعه ب دکتر الزامیه
دوست عزیز مشکل شما باید حتما تخصصی و با چندین جلسه درست حل می شه اما باید حتما صبور باشید و اول پیش یه روانپزشک و بعد پیش یه روانشناس برید و هر دو رو با هم به جلو حرکت بدید و اینکه هیچ کس بی مشکل نیست
اسکیزوفرنی پارانویا
سلام.من وسواس فکری عملی شدیدتوهین ب مقدسات دارم..خیلی اذیتم میکنه،نمیدونم چکارکنم!!!!!
سلام من 14 سالمه و یک دخترم
خیلی وقتا به کشتن خودم و اطرافیانم فکر میکنم و کم کم دارم به همه احساس تنفر پیدا میکنم و همش میخوام رگ بزنم
چیکار باید بکنم؟
خودم راهنماییت میکنم عزیزم
خاک بر سر هولت اخه بدبخت چی بهت بگم
اتفاقا خوبه برو پیش درسا خانم درسا خانم دم و دستگاه شما را مورد انایت قرار دهد انشالله
وای دهنت سرویس
من خیلی زیاده روی میکنم
بعضی وقتا توو خوردن، بعضی وقتا توو رابطه
مثلا میپونم طرف دوسم نداره، هر روز بش پی میدم،اهنگ میفرستم، پست میذارم براش، استوری میکنم، ویدیو میسازم، شعر مینویسم، زنگ میزنم، میرم دیدنش، محل کارش.. انقدر زیاد این کارو میکنم ک طرف بلاکم میکنه یا میذاره میره
دست خودم نی با اینک متوجهم اشتباهه
همش همین کارو میکنم
همیشه خودمو در دسترس میذارم
حتی اگ اون نذاره
خیلی از خودم مایه میذارم
حتی یبار خودکشی کردم چون طرفم بلاکم کرده بود
من خودم EQم بالاعه، متوجه همه چیز هستم
متوجه همه ی احساسات و طرز فکر ادما توی موقعیتای خاص و عادی…
خیلی چیزا رو میفهمم ک کسی حتی تا ب حال متوجهشم نشده
جالبه بگم اوایل براشون چیز قشنگیه این همه توجهم بهشون
ولی یهو ورق بر میگرده
من دوستامو ب راحتی کنار میذارم
ولی ادمایی ک باشون توو رابطمو نمیتونم
چیکا کنم بنظرتون؟
سلام بااینکه برای رفتارتون احترام قائلم درجای خودش باارزشه ولی معمولا این نوع رفتاررو اکثر ادمهادارن. به شکلهای مختلف یک نوع ضعف جنس مخالف هست.البته این خودش چندتا دسته داره که بایدتفکیک بشه وبنظرم شما نه الزاما ازسرنیاز بلکه فقط علاقه به یک رایطه یا تلپاتی و مشخصا باجنس مخالف هست.اماحتما میدانیداین ضعف روخیلیها دچارش هستندکه به شکل زننده ورفتارهای مشمئزکننده وحتی تخریب دیگران همراه است. بنظرم شما کمی زیاده روی میکنیداما اصولااختلال نیست وطبیعیه
سلام من چند مدتی هست کهیک دفعه ای متوجه خودم میشم واز اینکه روی زمین هستم وتوی خونم هستم حیرت زده میشم جوری که انگار طی این مدت اصلا خبر نداشتم که همچین جایی زندگی میکنم
ممنون میشم کمک کنید
نترس بابا جان سالم سالمی
منم همچین مشکلی داشتم هی میگفتم وای خدا چرا من اصن شکلم اینه چرا اینجوریم چرا اینجام خوابم یا بیدار ولی بعد یه مدت به خاطر فشار اقتصادی کلا اصلا فکر نمیکنم زندگیم خیلی هم خوبه ۳ تا زن دارم و ۱۰ تا بچه ایشالا یه زن دیگم میخوام بگیرم اگه شرایط بزاره
مجبوری چرت و پرت بگی؟
روانی دیوونه
منطقت از ماتریکس خارجه اخوی
منم مث توعم واقعا عذابم میده ای حال عحیب غریبم خیلی دوسدارم ازین بیام بیرون عادی زندگی کنم ول یهو میاد سراغم
سلام
من وقتی میبینم ی بچه ای داره حرکات نافهوم میزنه یا ادا در میاره یا حرفاو اشعار نامعلوم میگه عصبی میشم ..سرم خارش میگیره انقدی عصبی میشم که کتکش میزنم ویا لباسای خیلی دامنی یا صورتیو زرقو برق دار میبینم دوباره خارش سر میگیرم
و همینطور وقتی یه فیلمی سکانس عاشقانه نشون میده یا حتی ادمای دوروور خودم همدیگرو بغل میکنن دوباره سرم خارش میگیره وعصبی میشیم ..چیزخاصیه بنظرتون؟
قطعا نیاز ب راهنمایی روانشناس دارید .
احتمالا دچار تروماهای کودکی هستید ، شنیده نشدید و بهتون توجه نشده ، نتیجه ش شده این مشکلات
عزیزکم از شامپو سیر پرژک استفاده کن فوق العادس منم کلم زیاد میخوارید ولی از بعد از استفاده از این شامپو عالی دیگه خارش سر ندارم
در پناه خدا یا حق
توام پیش یه روانشناس برو، همه وضعشون خیلی خرابه
به نظر من تو خودت یه نوع بیماری که مدام لذت میبری چرتوپرت بگی
تو واقعا مریضی چیزی هستی؟
خدا همه رو شفا بده
برادر تو دیگه مرز های ثبات ذهنی رو جا به جا کردی. روانشناس هست تو همه شهرا باور کن. برو انقد زجر نده هم خودتو هم مارو.
وقت بخیر، من ۱۵ سالمه و از تا اونجایی که یادم میاد خیلی از بعضی صداها مثل هورت کشیدن، نفس کشیدن، صدای قورت دادن آب، جویدن هرچیز، مزه مزه کردن چیزی تو دهن، پچ پچ کردن و خیلی صداهای دیگه متنفرم و بشدت آزار دهنده هستن برای من، هرچقدر میگذره وضعیتم وخیم تر میشه به طوری که دو ساله که تا کسی این صداهارو درمیاره یا چنین صداهایی رو بشنوم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و بشدت عصبی میشم و گوشمو میگیرم و هیچ تمرکزی نمیتونم داشته باشم روی چیزی، مشکلم با رفتن پیش روان شناس حل میشه؟ و آیا این همون اختلال صدا بیزاریه؟
بله اختلال صدا بیزاریه بنظرم . اره بابا حل میشه نگران نباش . برای اینکه بدتر نشه زودتر برو دکتر و خوب بشو
راه حل مشکلت استفاده از اون چیزایی که میزارن تو گوش و اهنگ گوش میدن هس
تو جمع سعی کنید تو یه گوشتون از اونا بشه هم حواستون رو پرت میکنه هم لذت میبرین
مخصوصا اهنگ اسپانیایی در پناه خدا
بهترین راهش اینه که بری پیش مشاور بالینی
منم همینجوریم
یه سوال
من علاقه زیادی به فیلم های خشن دارم
فیلم هایی که در مورد قتل و قاتل های سریالی هست
و تا الان خیلی وقتا به کشتن آدمای اطرافم که رو اعصابم هستن فکر کردم
و از اینکه صحنه های خشن رو میبینم حس قدرت و خوبی دارم حس اینکه دوس دارم روی آدما
خودم امتحان کنم
آدمایی که منو عصبانی میکنن رو تو اون شرایط زجر کشیدن تصور میکنم و لذت میبرم
به جز ۴یا ۵ نفر از آدمای اطرافم که خیلی برام مهمن و دوسشون دارم
بقیه حتی مردنشون ناراحتم نمیکنه
و گریه کردن آدمایی که جز این ۴ یا ۵ نفر نیستن برام لذت بخشه
بنظرتون چیکار کنم
تا دیر نشده زودتر پیش یه روان شناس حتما برو
سلام من ۱۸ سالمه
یه مشکلی دارم
بجز دلتنگی و عصبانیت هیچ حسی ندارم
نه ناراحتی نه خوشحالی نه ترس نه استرس
در تمام طول روز یا عصبانی هستم یا دلم برای آدمای مختلف تنگ میشه
چقد مثل منی
سلام وقت بخیر
من مادرم خیلی سالهاس که مریض شده اکثر اوقات همیشه با خودش حرف میزنه و بعضی وقتا فوش هم میده و با صدای بلندحرفمیزنه همیشههم به همه مشکوکه و احساس میکنه وسایلشو جا به جا میکنن ویا کسی میبرتشون هر وقت هم مهمون میاد برامون طوری رفتار میکنه و بد حرف میزنه که مهمون دیگه نمیاد خونه ما حتی بردیم دکتر و روانشناس خیلی هم بردیم قرص نوشتن براش و حتی بستریش کردن تیمارستان، بیماریش مزمن هست وقتی هم میگیم قرص های که دکتر روانشناش براش نوشته رو بخوره دعوامیکنه ومیگهنمیخورم تا به زور بدیم چیکار کنیم برای درمانش
مادر منم دقیقا همینطوره تهمت میزنه خیلی و حرفهاش منطقی پشتش نیست اینجور مواقع
نمیفهمید .
گاه چیزی که فکر میکنیم نمیشه ممکنه یه مشکل جدیتری به دنبال داشته باشه حتی یه اسکیزوفرنی.
ببخشید ولی چرا از اسایشگاه درش اوردید ؟
بنظرم اونجا پرستارهایی داره که میتونستن مراقبش باشن
سلام وقت بخیر
یه خواهری دارم حدودا 20یا21ساله که یه دختر 1ساله هم داره علایم از قبیل شب ادراری سوءظن به اطرافیان حتی دخترش سر گیچه و….داره قبلاً تو 15یا16سالگی ابتدا از خندیدن بی خود شروع و گوشه گیری شروع شد و حدود دونیم تا سه سال همینجور اما بعداز تداوی یکم خوب شد و تو همین دوره نامزد شد عروسی کرد بچه دار شد اما بعد از عمل سزارین و بعد از یه عمل که واسه کلیه هاش بود دوباره تشدید شدو الان تا سرحد جنون است از بچه اش خبری نداره که کجایی چه کار میکنه
کدوم مریضی هست راه حل چیه اصلا هرچه دکتر بردیم نتیجه نگرفتیم اصلا خوب میشه تورو خدا راهنماییم کنید
سلام محمد جان.این علائم میتونه مطرح کنندهی اسکیزوفرنی باشه اما نیاز به بررسی دقیق توسط روانپزشک داره تا نوعش تعیین شه و درمان مناسب صورت بگیره.پیشنهاد میکنم نوبت حضوری روانپزشک بگیرید و مراجعه کنید.امیدوارم همیشه سلامت باشید.
سلام
من دخترم ۱۷سالمه
خیلی زود عصبی میشم وقتی هم عصبی میشم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم که به کسی حرفی نزنم ولی متاسفانه من حتی وقتی با خانوادم یعنی مامانم بحث میکنم به سمتش حمله ور میشم خیلی وقتا تن وبدنش زخمی میشه نه فقط مادرم کلا نمیتونم روی حرکات و رفتارم تمرکز داشته باشم لطفاً کمکم کنید
پرخاشگرید .
به روانشناس مراجعه کنید و پرخاشگری رو شرح بدید. اوکی میشین ناراحت نباش
سلام
خیلی دوست دارم ادمها از من فرار کنن. گاهی اوقات ادمها بهم خیره میشن و من بهشون با چشمهام زل میزنم و از اینکه از من نگاهشون رو برمیگردونن یا از اون جا دور میشن خیلی خوشحال میشم. همه چیز به نظر من ایراد داره و فقط باید از دور بهش خیره شد تا قشنگی هاشو دید. اصلا دوست ندارم با ادمها هم کلام بشم چون ازشون متنفرم. بیشتر موقع ها موسیقی راک گوش میکنم اونم از نوع بی کلام و به اهنگ they are all sot this winter از krobak علاقه دارم. راه رفتن توی شب رو خیلی دوست دارم چون وقتی راه میرم و سیگار میکشم و با خودم حرف میزنم اروم میشم ولی توی این زمان ها دوست ندارم هیچ ادم خوشحالی رو ببینم چون منو عصبی میکنه. دلم نمیخواد ادمهایی رو ببینم که از زندیگشون طلبکار نیستن و حالشون خیلی خوبه بعضی وقتها که حالم خوب نیست دلم میخواد بهشون اسیب بزنم.
من بیمار نیستم من غیرطبیعی نیستم. اونهایی که بهشون نیاز داشتم و از من متنفر بودن غیرطبیعی و بیمار بودن و همش تقصیر اوناست
دقیقا مشکل منم همینه
فقط فرقش اینکه نزدیکشون میشم تا بهم اعتماد کنن بعد به بدترین حالت ممکن ترکشیون می کنم لذت میبرم وقتی میبینم ادما زجر میکشن یا خودمم در حال گریه میبینم
واقعا حال میده
بنظر من حتما با یک روانپزشک خوب در این زمینه صحبت کنید .
هیچکس سالم نیست ب خودتون هم برچسب نزنین همه ما ب کمک احتیاج داریم.
منتظرم ببینم دکتر چه نظری دادن برام یاددداشت کنین
دوست عزیز آدما برای کنجاویشون به شما زل می زن و این یک اتفاق طبیعی هست برای اکثر انسان ها اتفاق می افته پس ناراحت نباشید و اینکه انسان ها از کسایی که بر تر از خودشون هستن می ترسند پس اینو به فال نیک بگیرید
سلام / من مینویسم / چند بار داستانم درمورد یه شخصی بود که دچار تجزیه هویت شده / یک شب داستان رو نیمه تموم گذاشتم و خوابیدم / فردای اون روز که میخواستم دوباه بنویسم دیدم که داستان رو نوشتم / یعنی دست خط خودم بود ولی اصلا یادم نمیومد که اون رو نوشتم / و جالبیش اینجاست که تو نوشتم داشتم با خودم حرف میزدم / یعنی انگار خودم ولی با یه طرز نوشتاری دیگه داشتم با خودم حرف میزدم / این اتفاق جند بار دیگه هم افتاد ولی به شکل های گوناگون / من بیمارم ایا ؟
سلام من یه داداش دارم تمام این علائمو داره چیکار کنم؟
سلام: شخصی رفتارهای مهم دیگری رامثلابرادر ویاخواهرش را به خود نسبت می دهد ودر بیاناتش در جمع ، خود را عامل اینکارهای مهم بیان میکند وهمچنین تاریخ رویدادها و مسائل و نیز ماهیت آنها را بعضا جابجا وپس وپیش میگوید و تاکید بر درستی این موضوع دارد و بعضاخود را داناتر و تاثیر گذار توصیف می کند . این چه نوع سندرومی است؟ چگونه باید درمان شود؟
درود دوست عزیز
شخصا چنین کاری را از روی شیطنت و برای سرگرمی وقتی در جمع دوستان قرار میگیرم و خاطره ای تعریف میکنم انجام میدهم به خصوص وقتی حوصله توضیح اینکه برای چه کسی و چرا چنین اتفاقی افتاده را نداشته باشم و برای تاثیر گذاری بیشتر تاریخ ها را عوض میکنم و به علت توجه بسیار زیاد فامیل و اعضا خانواده به خودم بسیار حس مسکنم از تمام دوستانم دانا تر و بهتر هستم
مرسی مقاله ی جالبی بود مخصوصا که خودم چیزی مشابه به سندروم استندال رو حس کردم
من عاشق اینم اسیب ببینم و این اسیب من رو بقیه ببینن و مدامم خیال بافی میکنم که یکی به من اسیب برسونه یا دستم بریده بشه حتی بمیرم و بقیه ببینن
از بچگی این خیالات رو دارم
گاهی هم برای موفقیت هام خیالبافی میکنم ولی خیلی کم
نمیدونم چمه و نمیتونم با کسی درموردش حرفی بزنم
مدام توی این خیالات زندگی میکنم و از زندگی واقعیم خیلی دور شدم
نه میتونم به کارهای روزانم برسم و نه میتونم بخوابم حتی نمیتونم با بقیه حرف بزنم
صحنه های خشونت امیز رو خیلی دوست دارم و نصف روزم رو با نگاه کردن به اونا میگزرونم و بقیشو هم با فکر و تخیل و اینکه خودم رو تو اون وضعیت تصور کنم
خیلی سخته و چندین بار به خودکشی فکر کردم
احتمالا یه دوره ی گذرا تو نوجوونیه نگران نباش درتس میشه و خودتو بیشتر دوست داشته باش چون لیاقتشو داری
سلامrose ,متاسفانه باید اول تحت نظر باشی و بعد بتونی خودتو کنترل کنی که این بیماری عود نکنه،شما از مازوخیسم رنج میبرید و بهترین کار کنترله،ایشالا بتونی به خودت کمک کنی(البته من با تفکرات حدس زدم که مازوخیسم داری
خود منی
من گاهی اوقات احساس میکنم که اجسام دیگه که غیر از اجسامی که دور و برمه تو ذهنم بزرگ میشن و انگار جلو چشممه داره میاد به طرفم خیلی میترسم هی بزرگ تر و بزرگ تر میشه و انگار میخواد باهام برخورد کنه و اون لحظه زمان اونقدر برام سریع میگذره که خودم متوجه میشم انگار یه فیلم هستم و منو گذاشتن تو دور تند بعد ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه خود به خود درست میشه بنظرتون چی میتونه باشه
احتمالا آلیس در سرزمین عجایبه
من موقع دیدن فیلم ترسناک جای اینکه بترسم به کاراکتر های توی فیلم ترسناک توی اون صحنه همش میخندم چون قیافه مسخره ای دارن
بنظرتون من چمه؟
خب فیلم ها مخصوصا ترسناک هاشون میتونن مسخره باشن با توجه به نظر غیر کارشناسیم میتونه یه دوره باشه و اگه ازین رفتارتون ناراضی هستین میتونید به مرور تغییرش بدین و این که در درجه ی اول فکر میکنید چرا این فیلم ها به وجود اومدن ؟ چون مردم ازشون میترسیدن؟ خیر چون ازشون لذت میبردن من معمولا وقتی یه فیلم ترسناک مسخره میشه ناامید میشم چون میخواستم هیجان و ترسشو تجربه کنم
سلام وقتتون بخیر مقاله فوق العاده بود حتما همیشه میخونمش.من معمولا ادمه خیلی پر تحرکی هستم و سعی میکنم خیلی مسعول باشم دوست دارم تو همه چیز دخالت کنم و اکثر مواقع همه ی شرایط هارو به نفع خودم بکنم و همیشه با صبر و تلاش موفق میشم شاید یکم طول بکشه ولی میشه. مشکله جدیدی که امسال بهش خوردم اینه که بدنم در ی مواقعی مخصوصا دندونام درد میگیرن فقط تو تایم هایی که تحرک ندارم و دلیلش هم اینه که علاقه شدیدی به شندین صداهای ادم ها تو خواب پیدا کردم و همه چیز و مو به مو درک میکنم خیلی احساسه قدرت میکنم و به خوب بودنم ایمان دارم دارم سعی میکنم تمام بیماری های روانی مردم رو درک کنم و باهاش دست و پنجه نرم کنم خیلی لذت بخشه این انژری ها برام. فقط تو دو حالته که کنترل همه چیرو از دست میدم مورد اول که خیلی کمتر اتفاق میوفته تو جاهای شلوغ مثله مترو هست که همرو بی سواد و بی فرهنگ میبینم و با حرفاشون برام پر از توهینه یک سری ادم که مترو واسشون شده دور دور و دلیله زنده بودنشون باعثه حرص خوردن شدیدم میشه و این که نمیتونم اون محل رو ترک کنم و مجبورم به زور اون مکان رو و حرفاشون رو تحمل کنم و یکی دیگه تو منزل که همسایه روانی دارم و باهاشون بدم و میخوام انتقام بگیرم و فکر میکنم دنیا با نبود چنین ادم های که مطمعنم یجور سادیسم دارن جای بهتریه و این دو مورد از نظره فیزیکی بهم لطمه میزنه و درد های ثانیه ای مثله تیر کشیدن دندون رو حس میکنم که تو این دو مورد کنترله بدنم رو از دست میدم. و از اون جا که روحیه شدیدا جنگنده ای دارم اصلا ادم پا پس کشیدن نیستم میخواستم راهنمایی کنید که چطور می تونم به این خواسته هایی که دارم برسم و از حرض خوردنم هم کم کنم…؟!
سلام
روحیه ی شما خیلی عجیب و خاصه.
بعید میدونم افراد عادی بتونن راهنماییتون کنن، باید حتما از یک مشاور خوب کمک بگیرین به نظرم.
موفق باشید.
به نظر میاد دندون درد عصبی داشته باشی با یکم ریلکس کردن و شایدم عصبکشی درست میشه احتمالا
فراموش نکنید همه ی مردم خوبی ها و بدی هایی دارن پس تا حد امکان از قضاوت کردنشون دست بردارید اگه به میزانی رفتار بد و اسیب زننده دارن که در زندگی تون مشکلی ایجاد میکنه بهترین راه فصله گرفتنه اگه حس میکنید اون فرد زیادی از هر نظر گمراهه شاید خدا اونو در مسیرتون قرار داده تا بتونید کمکی بهش بکنید
و این که یادتون نره کمک زوری نکنید و این که همه افراد نباید مثل شما رفتار بکنن تا دنیا درست بشه .
پذیرش یکی از اوصولیه که میتونه به بقا ی انسان کمککنه و در عین حال از درون بکشتش دنیا رو همین طور که هست بپذیرید ولی از تلاش و محبت به دیگران دست نکشید
اسکیزوفرنی در حدی که فکر کنی دیگران افکارتو میفهمن(ذهنتو میتونن بخونن) آیا راه درمان داره؟
اصلا آیا واقعا کسانی وجود دارن که بتونن فکرتو بخونن یا قصدتو بفهمن یا حستو درک کنن؟
قطعا هست.✓
اعتقاد دارم ما انسان ها هیچ وقت نمیتونیم به طور کامل همو و احساست همدیگه رو بفهمیم چون برای اون کار باید از اول زندگیش به جای اون فرد زندگی کنیم بدو هیچ تغییری
و در عین حال که همیشه جای خودمون زندگی کردیم
خیلی پیش میاد که احساسات خودمون رو هم درک نکنیم
پس فقط میتونیم تلاش کنیم همو درک کنیم و مهربون باشیم
و در حالت معمول نباید مشولی باشه که بقیه زود بفهمنت حتی یه جور نعمت هم هست
مگه این که داری تلاش میکنی بقیه رو بپیچونی یا دروغ بگی و یه چیزی رو مخفی کنی
سلام من از چیزایی که بقیه میترسن خیلی خوشم میاد، میشه گفت حس ترس رو خیلی دوس دارم نکه نترسم نه ولی خیلی کم و حتی اگه بترسم هم ناخودآگاه میرم سمتش، یه جورایی از ترس خیلی خیلی خوشم میاد و مثلا تو جاهای تاریک دوس دارم برم جای قبرستونا با اینکه خودم میترسم ولی باز میرم سمتش و عاشق این حسم ولی فک میکنم یه نوع اختلال باشه چون خیلی غیر عادیه حس میکنم
اوم نه عادیه خیلی از نوجونا و جوونا اینجورین
این که فکر کنی یه چیز غیر عادی و جدیده جالب تره ولی بخاطر هیجانشه که به سمت چیزهای ترسناک جذب میشیم و کاملا قابل درکه
منم همینطوریم وقتی میترسم احساس خیلی خوبی دارم و سعی میکنم تو تاریکی خودمو بترسونم و اینکه فکر کنم یجورایی مازوخیسم حساب بشه
من وقتی عصبی یا ناراحت میشم از پشت سرم صدای دنگ دنگ میشنوم
شاید صدای ضربانته! :/
یه نفر ور میشناختم که بخاطر مشکلات قلبی عروقی تو یه دوره از زندگیش که خیلی فشار عصبی روش زیاد بود صدای تپش قلبش رو میشنید
سلام من بعضی وقتا که زیادی ناراحت میشم بعد در جای خواب که هستم دستم صورتم فکر میکنم خیلی بزرگ شده یا خیلی کوچک مثلی اینکه شل شده باشد ودیگر مشکلم اینه که وقتی میخواهم حرف بزنم آن چیزی که میخوام بگم نمیگم به چیزی که فکر میکنم آنرا میگم حتی خودمم حیران میشم لطفا جواب بدین ؟
احتمالا دچار عارضه مغزی هستید .
ب دکتر مغز و اعصاب مراجعه کنید
سلام ۲۴ سالمه من گاها وقتی سکوت مطلق هست به ی چیزی فکر میکنم ذهنم شروع به افزایش سرعت وقایع اطراف میکنه مثال بزنم سرعت شنیدن صداها بیشتر میشه سرعت راه رفتن سرعت نگاه سرعت حرف زدن سرعت همه چی چندین برابر میشه و قدرت شنواییم بیشتر میشه تپش قلب میگیرم وقتی به همان چیز بیشتر فکر میکنم همه چی انگار با سرعت نور اتفاق می افته
نکته ای بگم که اولین بار این اتفاق بعد ی سرماخوردگی شدید تو دوران کودکی برام اتفاق افتاد
نمیدونم منظورم رو رساندم یا نه مرسی
وقتی سکوت مطلق حاکمه و شما کاری نمیکنی معمولا مغز شروع میکنه خیال بافی، توهم صدا و… و از این قبیل مسائل
منم مثل شما میشم
سلام. من اخیرا ۲ یا ۳ بار متوجه شدم که یکی از پارچه هایی که روی مبل یا صندلی آشپزخانه انداخته شده برای مدت کوتاهی تکان می خورد! در حالی که نه کسی آنجا بوده و نه در و پنجره باز بوده که بگم علتش باد بوده! به نظرتون دچار توهم شدم؟ ضمنا سابقه ی هیچگونه مصرف مواد مخدر یا الکل نداشته ام. با سپاس
من از یه سنی به بعد تو سرم صدا میشنوم
و این خیلی اذیتم میکنه
سلام کبریا عزیز
شنیدن صداهایی توی ذهن میتونه یکی از علائم سندروم آلیس در سرزمین عجایب باشه این سندروم برخلاف اسمی که داره زیبا نیست طبق مقاله بالا در سندروم آلیس در سرزمین عجایب یا سندروم تاد معمولا همه چی بزرگتر یا کوچکتر از شخص دیده میشه یا صداهایی ضعیف یا بلندتر از حد معقول براشون قابل تشخیصه به همین علت بهت پیشنهاد میکنم برای رهایی از این صداها و درمانش از درمانکده کمک بگیری و با مشاوره آنلاین روانپزشک(اعصاب و روان) صحبت کنی تا مسیر درست رو برای درمان بهت نشون بدن.
آرزوی سلامتی برای کبریا عزیز
سلام
من وقتی سرم به یک جایی محکم میخوره یا بعضی وقتا بدون دلیل برای چند ماه احساس میکنم یه قسمت از بدنم داره کوچیک میشه
باید چکار کنم اینجوری نشه اصلا
سلامAlex عزیز
از اینکه سوالاتت رو در درمانکده مطرح میکنید خوشحالم و امیدوارم بتونیم در زمینه ناراحتی که داری کمک موثری بهت بکنیم
اما باتوجه به علائم و اهمیت اختلال توصیه میکنم حتما با مشاوره آنلاین روانشناسی صحبت کنید و تمام و کمال علائمی که دارید رو برای مشاور توضیح بدید که بتونه کمک مفیدی در جهت بهبودی بهتون بکنه.
آرزوی سلامتی برای شما
من.. همیشه وقتایی که تنهام تصور میکنم کسی کنارمه.. از خانواده بگیر تا ادمای معروف..
حس میکنم هرکاری میکنم منو میبینن.. و خب یکمی رو مخه نمیتونم کنار بذارم این کارمو
اولاش خوب بود هر موقع میخواستم میتونستم نادیده بگیرم انگاری که وجود ندارن
ولی الان مثل ادمای واقعی حضور دارن
نمیدونم چجوری توصیفش کنم
انگار با ذهن خودم ادمای جدید خلق کردم..
و این ادما دارن بهم اسیب میرسونن
و این اتفاق بیشتر اوقات که تنهام میوفته..
دلیلش چی میتونه باشه؟
سلام من ازبچگی به بیماری در افرادی که واقعا دوسشون دارم علاقه پیدا کردم
یعنی مثل کسی که عاشقشم یا دوست اون شخص
دوست دارم بیماری تنفسی مثل اسم بگیرن ومن بهشون کمک کنم ودر کنار من باشند
چه کنم
درضمن 18سالمه ودخترم
یزیدتومنم تا ۵ سال پیش تو کوچه بازی میکردم دوست داشتم رفیقام یه چیزشون بشه برم کمکشون تازه برای خودم فیلم هندی میساختم تو ذهنم که مثلا فلانی رو میخوان با تیر بزنن من میپرم جلو تیر میخوره به من بعد همه میان گریه میکنن و من میمیرم
این تیر خوردنو گمانم همه دارن
سلام من مدام دوست دارم ادم بکشم یکیو تیکه تیکه کنم اتیش بزنم و… اصلا اینا دست خودم نیست مثلا وقتی یه حیوون گوشه خیابون میبینم که مرده غرق لذت میشم حتی یه مدت واقعا تو فکرم بود که یه جوری عضو داعش بشم با اینکه دختر مذهبی و نماز خونی هستم. از یه طرف حس میکنم که طلقینه از یه طرف حس میکنم واقعیته. ادم به شدت دو شخصیتی هم هستم. میشه بگید اسم این بیماری که من علاقه به خون و قتل و اعضای بدن و… دارم چیه؟؟
سلام فرزانه عزیز
اصلا بابت فکر و احساساتی که داری نباید از اینکه بقیه راجع به تو چی فکر میکنن نگران باشی در نتیجه مرسی ازت که تمام احساساتت رو بیان کردی چون برای هرفردی در هر مرحله ای از زندگی بروز احساساتی عجیب پیش میاد من بهت پیشنهاد میکنم برای پیداکردن دلیل بروز این احساسات عجیب با مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنی تا راهنمایی های لازم بهت داده بشه و ذهنیتت نسبت به این احساسات روشن بشه و در آخر به درمانش برسی و اصلا جای نگرانی و اضطراب نیست
آرزوی سلامتی برای فرزانه عزیز
منم این حسو دارم ولی فقط در مورد انسان ها ولی اگه یه حیوون حالش بد باشه هر کاری میکنم که خوب شه ولی آدما نه اصلا دوست دارم آدما رو تیکه تیکه کنم یا یه چیز تیزو بکنم تو بدنش
فرزانه این حس تو هم تو رابطه جنسی و هم تو تفکراتت هست و بهترین راه اول کنترله افکارته بعدشم مشاوره(سادیسم)،سعی کن دنبال مریضی نگردی دنبال بهبود و عکس خاستهات عمل کردن باش ایشالا بهترینا برات رقم بخوره
من بیماری عجیبی دارم که حس میکنم وجود ندارم و فقط دارم میبینم . هیچ کنترلی دست خودم ندارم و این باعث میشه چیزایی بگم و کارایی بکنم که نمیخوام . خیلی حالم بده . این حالتم باعث شد با اینکه نمیخواستم اقدام به خودکشی کنم . خیلییییی حالم بده تورو خدا کمکم کنید دارم میمیرم از این حالت خاک بر سری
سلامHIDDEN KARDعزیز
در مرحله اول آرامش خودتون رو حفظ کنید هرچقدر مضطربتر و حساس برخورد کنید و به ماجرا نگاه کنید اختلالی که درگیرش هستید تشدید میشه حالا شما در کنار حفظ آرامش باید به فکر ریشه یابی و حل مشکل باشید به همین دلیل من پیشنهاد میکنم در صورتیکه شرایط مراجعه حضوری به دکتر روانشناس رو دارید حتما حضوری مراجعه کنید و مشکلی که درگیرش هستید رو بیان کنید و شما میتونید به دکتر روانشناس درمانکده مراجعه کنید و در آخر باید بگم اصلا جای نگرانی نیست درمانکده درکنار شماست.
آرزوی سلامتی برای شما
سلام
من نسبت به اخراج ام از کار بیش از حد بیتفاوت ام؟!؟ برام عجیبه چون خیلی کار کردن دوست دارم
من همیشه حس میکنم سرم اندازهای خیلی کوچیکی داره و نسبت به تنم متناسب نیست بچه تر که بودم حتما باید سرم رو با شال بزرگ می کردم و اگر شالم گم میشد گریه می کردم حتی تو ی خونه هم شال می بستم هنوز هم میبندم اما دیگه به اون شدت نیست هنوز هم به خاطرش مسخره میشم …احساس می کنم باید انقدر لاغر و پوست استخوان بشم تا کلم هم اندازهی خودم باشه…
سلام روح دیدن طبیعیه ؟
سلام دوست عزیز
هرگونه حس یا مشکل عجیبی که براتون پیش اومده اگر بیش از یکبار تکرار بشه میشه بهش اختلال گفت و اونموقع باید خیلی جدی برای رفعش اقدام کرد شما هم اگر دیدن روح براتون خیلی اوقات تکرار میشه و بیش از یکبار اتفاق افتاده باید جدی بگیرید به همین دلیل من پیشنهاد میکنم برای راحتی خیالتون با مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنید تا به نتیجه صحیحی برسید و در صورت وجود مشکل با کمک درمانکده رفع بشه و اصلا نگران نباشید
آرزوی سلامتی برای شما
سلام من به مردم حس خوبی ندارم دوست دارم همرو بزنم له کنم ولی از اون طرفم همیشه برای همه دلم میسوزه و دوست ندارم اتفاقی براشون بیفته احساس میکنم همه تظاهر کننده هستن و رفتار هاشون فیک و از روی سیاست هست
درست فکر میکنی یه جورایی
ولی زیاد وسواسشو نداشته باش برای زندگی خودت تلاش کن و یه سر یادمای خوب پیدا کن که کمتر فیک باشن وسیاستشون نخواد بهت اسیب بزنه
من چند وقتی احساس میکنم دارم زندگی خودمو میبینم یعنی مثلا وقتی با گوشی کار میکنم دارم میبینم که دارم میبینم انگار همه چی الکیه و انگار وجود ندارم
سلام دوست عزیز
هر حس یا هرچیزی که برامون پیش میاد نباید باعث دلهره یا نگرانی بیش از حد شما بشه به همین دلیل اول از همه ازتون درخواست دارم که درکمال آرامش و یقین به اینکه موضوع قابل حل هست با مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنید و مدت زمانی که به این حالت دچار هستید و هر مورد مرتبط با این احساس رو در اختیار مشاور قرار بدید تا به نتیجه مفید برسید
آرزوی سلامتی برای شما
سلام من همش دوست دارم گردنه یک انسان رو ببرم یا خیلی زود آدما رو کنار میزارم برام مهم نیستن
نمیدونم چرا اینطوریم ولی رفتار کاملا غیر ارادی و خیلی تلاش میکنم این رفتارو انجام ندم ولی نمیتونم بیشتر عصبی میشم
این چند وقته کلی اتفاق بد اقتاده و باعث شده بیشتر از همیشه حس کنیم روی هیچ چیز توی زندگی کنترل نداریم و خودمونو ببازیم
میفهممت
انگار ارده ی خودت از بین رفته و فقط غمگینی
از اون طرف بدنت رفته رو حالت خودکار دووم بیار ایمدوارم دوباره اون حس سرزندگی رو پیدا کنی
سلام دوست عزیز
با توجه به مقاله کاربردی بالا مواردی که فرمودید به اختلال آلیس در سرزمین عجایب نزدیک هست ولی از اونجایی که هیچ اطمینان صددرصدی وجود نداره و شما باید خیلی دقیقتر به مشکلی که دارید نگاه کنید و علائم رو دقیق بگید توصیه میکنم برای ریشه یابی دقیق و سپس درمان صحیح با مشاوره آنلاین درمانکده صحبت کنید تا به این دو نتیجه برسید
آرزوی سلامتی برای شما
سلام خسته نباشید من صبح ها که از خواب بلند میشم بعد از چند دقیقه تحمل شنیدن حرف های اطرافم رو ندارم بعد از یکی دو ساعت توی میشم
من اختلال هویت تمامیت بدن دارم،از بچگی دوست داشتم از کمر به پایین فلج بشم،من ادم عادی هستم و حتی الان هم درحال خوندن پزشکی تو یکی از بهترین دانشگاه های ایرانم،ولی این اذیتم میکنه که چرا همچین حسی دارم گاهی شدید عصبی میشم و از خدا معذرت میخوام که دارم ناشکری میکنم ولی دست خودم نیست چند باری هم خواستم با ضربه و کارای دیگه به نخاعم اسیب بزنم که نشد،هیچ کس نمیدونه رازیه که تا ابد در سینم نگه میدارمش ولی واقعا چیکار کنم خیلی دوست دارم رو ویلچر بشینم و فلج بشم با این میل شدیدم چیکار کنم…
سلام دوست عزیز
خوشحالم از اینکه درمانکده رو برای مطالعه و پیدا کردن راه چاره انتخاب کردید
خیلی اوقات اختلالات و احساساتی که ما رو دربر میگیرند فارغ از تحصیلات و موقعیت اجتماعی ما هستند پس نباید خودمون رو با جملات مشابهی مانند اینکه آخه چرا من که خودم پزشک هستم یا شخصی کامل هستم درگیر همچین اختلالی شدم سرزنش کنیم
پس در مرحله اول باید بجای استرس و ناراحتی و حتی اکثراوقات خجالت از داشتن چنین احساس و اختلالی باید سراغ ریشه یابی و حل مشکل بریم به همین دلیل من به شما پیشنهاد میکنم با مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنید تا به نتیجه صحیحی برسید و متوجه علت این اختلال و سپس درمان بشید و جای نگرانی نیست
آرزوی سلامتی برای شما
فک کنم خیلی ها این فانتزی هارو داشته باشن و اکثرا بخاطر اینه که عشق و ترحم کافی رو از اطرافیانت حس نمیکنی زیاد درگیرش نشو و فاکینگ واقعا تلاش کردی خودتو فلج کنی پشمام نکن ایناکارا رو * (اینجوری بهش فک کن که شاید مقداری از تجربه ی زندگی قبلتو بخاطر داری و میخوای به همون حالت برگردی ول ینکن ناموسا) از فوبیاهام همینه که یه روز بدنم عملکردشو از دست بده و همیشه دوست داشتم فقط تا جایی زنده بمونم که سالم باشم و گاها دعا میکردم که خدایا منو اینجوری امتحان نکن که از پسش بر نمیام و الان دیدم چی نوشتی برگام ریخت *
من نمیدونم احساس میکنم گم شدم بین تصمیماتم اصلا نمی تونم تصمیم بگیرم به همه چی علاقه دارم و در عین حال از همه چی متنفرم نمیدونم چرا اینطوری شدم آن نگار بین شخصیت های خودم گم شدم ، نمیدونم اصلا کیم ، هدفم چیه ، چرا زندکی میکنم و از اینجور چیز ها… مثلا یه تصمیمی میگیرم ۲ روز بعد کلا پشیمون نیشم انگار حال و احوالم ثابت و پایدار نیست چی کار کنم؟
اگه موفق شدی درستش کنی بهم بگو چطوری
چون منم تقریبا این مشکلو دارم
حس میکنم به اندازه کافی برای هیچ کاری هیجان و اراده ندارم در درونم یه هیچ گرای پیر زندگی میکنه و تلاش میکنم پسش بزنم ولی نمیشه
سلام
من ی مشکلی دارم و خیلی ازش رنج میبرم اصلا نمیخوام اینطوری بمونم
مشکلم اینه که حس میکنم زیادی خونسرد هستم از مرگ نمیترسم از مردن اطرافیان ناراحت نمیشم از بعضی چیزا ک خانوما میترسن من اصلا ناراحت نمیشم چند روز پیش پدرم تو خونه فوت کرد من نه ترسیدم نه گریه کردم اصلا انگار خوابم ب قول معروف هیچی به چپم نیست مثلا اگه همسرم با کسی دعوا کنه(اهل دعوا نیس مثال میزنم) من نمیترسم میگم فوقش همیدیگرو میکشن یکی اعدام میشه یکی دفن
از مرگنمیترسم گریه نمیکنم زیاد مث رباطم
دوس داشتم احساسی بودم گریه میکردم خودمو لوس میکردم
این حالت سایکوپِت نام دارد.هیجان و همدلی و عواطف به صفر می رسد.
خوشبحالت.من انقدر با فکر کردن به این مسائل استرس میگیرم و گریه میکنم که گاهی به فکر خودکشی میفتم
سلام دوست عزیز
خیلی از ما درگیر فکر کردن بیش از حد و اندازه هستیم. فکر زیاد میتونه آدم رو قدری غرق کنه که حتی از محیط پیرامون هم جدا بشه ولی برای کنترل کردن این مشکل باید به فکر بود به همین دلیل من توصیه میکنم برای شروع حتما با یک مشاور صحبت کنید و من به شما مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده رو پیشنهاد میکنم که سابقه درخشانی در این حوزه دارند و مسیر درستی رو برای برطرف کردن این مشکل در اختیارتون قرار بدن
آرزوی سلامتی برای شما.
طب سنتی محشره . عدس زیاد بخور اشک ادم رو درمیاره . عدسی بخور .زیاد گوشت خوردن هم ادم رو قصی القلب میکنه . ولی ادمای افسرده عدس نخورن اصلا .. انگور سیاه بخورن که شاد بشن
سلام دوست عزیز
همه انسانها از مشکل یا حس ناشناخته و عجیبی که براشون پیش میاد احساس ترس دارند و رنج میبرند و فکر میکنند فقط خودشون دچار همچین مواردی میشن ولی باید بگم بیشتراوقات این شرایط صحیح نیست و ممکنه مواردی که شما بیان میکنید برای شخص دیگه آشنا باشه ولی تابحال متوجهش نشده در نتیجه در مرحله اول اصلا جای نگرانی نیست و ذهنتون رو بیش از حد درگیرش نکنید و سعی کنید به فکر حلش باشید تا موارد دیگه. من توصیه میکنم با مشاور آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنید و این احساس صفر بودن عواطف و هیجان رو کاملتر برای روانشناس توضیح بدید تا بعداز شنیدن صحبتهای شما بتونه راه و درمان مناسبی رو در اختیارتون قرار بده
آرزوی سلامتی برای شما
به نظرم سعی کن برای زندگی ها اهمیت قائل بشی و در این حد نباشه حست باعث شه که از کمک کردن به کسی که زندگیش در خطره بگذری و این که هر از گاهی به خاطرات خوبی که با افراد از دست رفته تو زندگیت داشتی فکر کن و تو قلبت نگهشون دار
هر کسی یه مدل با مرگ عزیزان کنار میاد
غیر از اون میتونی مثبت بهش فکر کنی و کمک حال بقیه عذا دار ها باشی
احتمالا بیماری الکسی تایمیا داشته باشید .
خیلی جدیه حتما ب روانشناس مراجعه کنید
ببخشید من از اسلام بدم میاد اما شدیدا عاشق داعش و گروه های خطرناک مثل کارتلهای لس زتاس و خالیسکو هستم اصلا دلم نمیخواد اینطور باشم ولی دست خودم نیست شدیدا هم از جامعه بشری متنفر و به دنیای حیوانات علاقه مندم چ غلطی باید بکنم هیچ دکتری هم نمیتونه منو درمان کنه
به عنوان وگن صرفا بخاطر حقوق فرشته هایی به نام حیوان اسپانسر و حامی و عضو افتخاری بزرگترین آن جی اوی حقوق حیوانات peta کسی که عاشق حیوانات هست نمیتونه داعشی یا هر گروه فرقه وو که ظالم باشه رو دوست داشته باشه
میدونی انسان هم نوعی حیوانه و فقط بیشتر از سایرین توانایی انجام کار داشته میدونستی وگن ها بیشتر از بقیه به محیط زیست صدمه میزنن و میدونستی خود حیوانات هم هم دیگه رو میخورن ؟ و رفتار های بدی که داخل انسان ها میبینی تو حیوانات هم وجود داره مقلا تجاوز یا دزدی یا حتی قتل همنوع و مجزا از بحث تغذیه
با احترام اگه گیاه خوار هستین همایت از محیط زیست و حیوانات رو دلیلش قرار ندیدن بگین به گوشت و اینجور چیز ها علاقه ندارم یا اگه میخواید به محیط زیست و د رنهایت حیوانات یه کمک واقعی کنید خیلی راه های زیادی براش هست
سلام دوست عزیز
یا خیلی عصبی هستی و عصبانیت و خشمت رو سرکوب میکنی یا مشکلاتی مثل افسردگی شدید داری
کسی که به حیوانات علاقه منده قطعا مهربونه
زیاد هم به خودتون تلقین نکنید،و درمورد موضوعات مربوط به داعش و اینجور چیزا تحقیق نکن
چرا خودتو داغون میکنی
حیف نیست سالم زندگی کن ،چرا خودتون انقدر درگیر حواشی روزگار میکنید
شما یک انسانی و موجودی ارزشمند هستی مثل همه انسان ها وموجودات زنده
یه روانشناسم برو اگه تونستی
بله وجه هایی از انسان وجود داره که انقدر تیره و نفرت انگیزن که باعث میشن بخوای همه شو و بعد خودتو از بین ببری ولی خواهشا تلاش کن هر چقدر کم هم که شده به بقیه کمک کنی و وجه های دیگه زندگی رو ببینی به نظرم طرز فکر متفاوت به معنی بیمار بودن نیست و مشکلی نداره اگه به دنیای حیوانات علاقه داشته باشی
من یک سری احساسات عجیب و بد دارم.خیلی بد.که نمی تونم اسمی روشون بذارم.برای همین روم نمیشه برم دکتر اینا رو توضیح بدم چون می دونم دچار چیزی شدم که نادر یا ناشناختست.فقط این احساسات بدجوری دارن عذابم میدن.درد می کشم.اما حتی نمی دونم چطور باید توصیف کنم که کسی بفهمه چون آدمای سالم این احساسا رو نمی کنن.بعد یه اتفاق خیلی ساده اینطوری شدم که اگه بگم ممکنه مسخره بشم.نمی دونم چی کار کنم … زندگی شده کابوس.موندم خودکشی کنم یا نه.از اونجایی که ناشناختست نمی دونم اصلا هیچ وقت خوب میشم یا نه و چطوری.و چطور تحمل کنم.قرصم زیاد خوردم تاثیر نداشت.نه افسردگیه نه اضطراب ، معلوم نیست چیه …
میتونم بپرسم دقیقا چه علائمی دارید؟
اسم این اختلال اکوماتیک مینور هس، شخص گاهی دوس داره بره زیر تخت
سلام Lisa عزیز
اصلا خودتون رو با فکر به اینکه بقیه انسانها از این احساسات چیزی نمیدونن یا درگیر نمیشن اذیت نکنید تا وقتی که از بیان احساسات و اون حسی که شمارو اذیت میکنه بترسید و خجالت بکشید نمیتونید به خودتون کمک کنید تا از شر احساسات و حس وحال عجیب غریبی که دارید راحت بشید حتی ممکنه بعد از بیان احساساتتون تازه متوجه بشید که نادر و مسخره نبوده به همین علت توضیه میکنم با مشاوره آنلاین روانشاسی درمانکده صحبت کنین تا در مرحله اول به بیان هراون چیزی که عذابتون میده راحت بشید و درصورت لازم و داشتن شرایط در یکی از 4شهر شیراز،تهران،اصفهان و مشهد به صورت حضوری به متخصص روانپزشک درمانکده مراجعه کنید
آرزوی سلامتی برای شما
سلام.من حدودا4ماه پیش متوجه شدم توخونمون جن میبینم.تواینه وجاهای براق عکسشون میوفتاد.ازیکیشون تونستم عکس بگیرم رفتم پیش دعانویس وگفت چشم سومت روشن شده.من مدتیه که به هرجانگاه میکنم تصویری ازچهره هارومیبینم فقط هم صورت میبینم.صورت خشمگین ترسناک ویا عصبانی.به هرچیزی که نگاه کنم به چشمم یه تصویری ازصورت میبینم.مدتی هم هست که حس میکنم اشیاع حالت موج حرکت میکنند.من سریع عصبی میشم وسردردهای میگرنی بدی دارم .لطفابگیدچیکارکنم من پیش هیچ پزشکی نرفتم
یا خدا* مگه تو ایران بسم الله بگی نمیرن جنا ؟:”/
پ.ن :تمام این مدت هر چی ریلکس فیلم ترسناک میدیدم و از صحنه هاش لذت میبرم با این تصور بود که اگه ازین جور چیزا ببینم با یه بسم الله گفتن میرن *
بجای دعا نویس برید پیش یه حاج اقای خیلی خوبی ک میتونه بهتون کمک کنه . برید مسجد و نماز روزه هاتونو قطع نکنید
سلام. یکی از نزدیکانم چند وقتی هست که یکدفعه به لاک ناخن علاقه بسیار زیادی پیدا کرده به طوری که روزی چند بار لاک های مختلف رو امتحان میکنه و بوی اون توی خونه میپیچه و من اصلا دوست ندارم. میشه بگید این چه نوع اختلالیه و چرا اینجوری شده و درمانی داره یا نه ممنون میشم جواب بدید.این کارش تمام زندگیمون رو مختل کرده ..الانم دارم از بوی لاکش خفه میشم
گمونم این هم بتونه یک نوع وسواس باشه اگه ایشون خودش هم تمایلی به این کار نداشته باشه و خودشو مجبور کنه تکرارش کنه
احتمالا فقط داره از لاک زدن لذت میبره و بهتره براش خوشحال باشید که یک سرگرمی جدید میدا کرده
زیاد استفاده کردن از لاک ممکنه باعث مشکلات پوستی شکننده شدن ناخون ها یا سرطان بشه پس بهتره به مرور زمان این عادت رو کمرنگ تر کنه
این بیشتر یک مشکل خانوادگی کوچیکه که با کمی گفت گو حل میشه نگران نباشید
پیش نهاد بدید وقتی که افراد کمتری در خونه حضور دارن یا در اتاقی که پنجره یا بالکن داره لاک بزنه یا حتی در محیط باز یعنی حیاط یا پشت بوم
گاهی بیش از حد احساس میکنیم و بیش از حد احساس کردن به مرور زمان میتونه مخرب باشه
زیاد زندگی رو سخت نگیر و تلاش کن ذهنتو ازاد کنی و از چیز های کویچیک لذت ببری
خانمم پانیک داره آیا کسی تجربه پانیک اعصاب داره راهنمایی کنه، ممنون میشم ثواب داره لطفا کسی جواب بده
اختلال پانیک یک اختلالی هست که حتی افراد سالم هم ممکنه اون رو تجربه کنن در بعضی موارد حتی بی دلیل هم رخ میدهد افراد در همچین مواقعی چیزی به جز مرگ رو نمیبینند ولی خب خوشبختانه فقط یک حس مردن شدید است که به فرد حمله میکند شما همیشه به همسرتون تلقین کنید که قرار نیست بمیری این فقط یه حمله ست با اینکه اوایل شاید روش تاثیرنذاره ولی این کار باعث میشه که زودتر به این نتیجه برسه هیچوقت همسرتون رو تنها نزارید چون طبق تجربه ی خودم زمانی که تنها هستم از شدت وحشت پس میفتم شاید براتون مسخره باشه ولی هر چند مدت یکبار اون رو سفر ببرید حتی نصف شب هم که شده اون رو بیرون ببرید معمولا همچین افرادی هنگام حمله فقط دوست دارند تو مکان باز باشند به نظرم افرادی با سابقه های اینچنینی بهتر میتونند بهتون کمک کنند (گروه درمانی)و بعد از اون مشاوران بهترین کمک کننده به ایشون هستند خلاصه که عزیزانتون چه بیمار باشند چه بیمار نباشند نسبت بهشون غفلت نکنید من خودم از یه وسواس فکری خیلی ساده که چهارسال پیش برام اتفاق افتاد به اینجا رسیدم الان حافظه م بشدت تخریب شده خلاصه که نمیترسونمتون چون این چهارسال تحت فشار روانی زیادی هم بودم ولی شما مراقبت های عاطفی لازم رو انجام بدید من با اطمینان کامل بهتون میگم به سادگی با گذر زمان و البته با کمک شما و مشاوره قابل درمان هست سعی کنید به مشاوره بگید که راهکار بدون دارو بدهند هر چه سنتی تر درمان بشه بهتره اگرچه ممکنه به چند ماه بکشه ولی درست ترین راه حل درمان سنتیه و البته باز هم تاکید میکنم هیچی به اندازه ی محبت و توجه نمیتونه تاثیر داشته باشه امیدوارم که همسرتون زود زود خوب بشن و امیدوارم هیچکدوم از بچه های سرزمینم درگیر بیماری های روانی غیر قابل جبران و لاعلاج نشوند خدا یارو پناهتان یا علی خدانگهدار
پروژه اولترای روسیه سلاحهای بیولوژیکی مدرن به روش ایجاد اختلالات روانی موثر در مغز از طریق امواج رادیویی ….
قرص سیتالوپرام بخوره
دکتر رامین افشاری شیراز برای پنیک و اضطراب خوبه
سلام ناصر عزیز
از اینکه درمانکده رو برای پرسش و رفع مشکلت انتخاب کردی خوشحالم
اختلال پانیک یه نوع اختلال شناخته شده و مهمی هست که باید حتما به پزشک مراجعه کنید و از یک درمان و نظر ثابت استفاده کنید به همین دلیل پیشنهاد میکنم اگر شرایط مراجعه حضوری دارید برای همسرتون وقت مشاوره از دکتر روانپزشک درمانکده رو بگیرید و زیرنظر پزشک درمان موثری رو برای همسرتون شروع کنید و اصلا جای نگرانی نیست
آرزوی سلامتی برای شما
کدوم بیمارییه که باعث میشه فرد تا چند دقیقه تا یک ساعت نبضش نزنه یا مثله مرده ها بشه ؟!
بیماری خاصی نیست، منم یه بار همینجوری شدم، هوشیاریم بالا بود ولی فیزیولوژیم بهم ریخته بود، ببین کلا همیشه باید بین هوشیاری ذهنی و فیزیولوژی بدن یه تعادل مناسب وجود داشته باشه . مثلا فرض کن فیزولوژی خیلی خوب باشه ولی هوشیاری پایین باشه، خب اینطوری طرف مثل ماشین میشه، خودش احساس میکنه ماشین. برعکس اش اونیمیشه که نبض نمیزنه ولی طرف زنده است. چیز خاصی نیست طبیعیه همش.
سلام میخواستم بدونم چه مریضی هست تو شاخیه اعصاب و روان شدید که باعث میشه فرزند پسر بتونه حقوق بازنشستگی پدر به نامش باشه و بعد فوت پدر بتونه حقوق دریافت کنه کدوم مریضی اعصاب هست که کمسیون قبول میکنه بیمه به نامش بیوفته و تشخیص بده 66%به بالا مریضه
منم همین جورم چندبار مردم اما چندبار به دیگران گفتم دیگه نمیگم چون یکبار به زور میخاستن تیمارستان بستریم کنن
سلام رضانیستانی عزیز
از اینکه درمانکده رو برای مطالعه مقاله انتخاب کردید خوشحالم
پیدا کردن حس مشترک و یا مشکل مشترک بین صحبتهای بقیه افراد امری طبیعیه و اینطور که مشخصه شما هم مورد مشابهی با شخص دیگه ای پیدا کردید ولی اصلا پشت گوش انداختن و بی توجهی به مشکل یا اختلالی که دارید کار درستی نیست من پیشنهاد میکنم بجای مطرح کردن مشکل با دیگران به روانشناس مراجعه کنید و اگر شرایط مراجعه حضوری به روانشناس رو دارید میتونید به دکتر روانشناس درمانکده مراجعه کنید تا مشکل شما رو اساسی و ریشه ای درمان کنه و دیگه نگران اطرافیانتون نباشید
آرزوی سلامتی برای شما
سلام منم از به بیماری خاص روانی رنج میبرم که تازگیها بهش مبتلا شدم مثلا میگم چرا دستام نمیرسه کمرم رو کامل بخارونم ،یه یسری حرکات که از انسانهای عادی بر نمیاد من انتظار دارم بتونم اون حرکات رو انجام بدم و موقعی که نمیتونم فشارم میره بالا عصبی میشم و حس خفگی بهم دست میده ،واقعا مرگو با چشام میبینم اگه راهی هست کمکم کنید
من یک زیست شناس 15 ساله عاشق علم هستم و فقط برای کنجکاوی این موارد را مطالعه میکنم چون در کتاب دانش مغز سندروم ها و بیماری های روانی کمی معرفی شده بود
دوست عزیزم ،اختلال هویت چند گانه یا هویت تجزیه ای این جور نیست که مدتی دلسوز و مهربان و بعداً جور دیگر باشی ،،،
این اخلاف به شخصیت های کاملا متفاوت دلالت میکنه ، مثبت شخصیتی مثل یک نویسنده پیر با اسم خاص خاطرات خاص و یه دنیای خاص
و یک شخصیت دیگر مثلا یک آدم دیگر با اسم دیگر و خلاصه کلا یه آدم دیگست …
سلام حسین عزیز
همیشه برای اینکه راجع به قطعی و درست بودن علائم و ربط دادنش به یک بیماری خاص تصمیمگیری بشه باید مراحل بررسی و چک رو انجام داد و هیچ چیز قطعی و 100درصدی نیست برای تحقق همین موضوع هست که ما پیشنهاد میکنیم که افراد به مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده سربزنند و واضح احوالاتشون رو بیان کنند تا راهنمایی و درمان درستی اجرا بشه
آرزوی سلامتی برای شما
من فقط وسواس فکری ندارم مشکل شخصیت هم دارم هیچ وقت نمیتونم خودم باشم حتما باید همه حرفام از فیلما باشه حرکت هام راه رفتن هام اخه واقعا خنده داره واقعا اگر دارین میخونین و بهم میخندید حق دارین خودم به خودم میخندم و به خودم میگم اخه تو چه مرگته لعنتی
اصلا میدونی که کی هستی؟ که می خوایی خودت باشی. آدما همون نقاب هایی هستن که به صورتشون میزنن. همه ما از یه سری ویژگی ها خوشمون میاد وقتی هم که اونا رو تو یه شخصیت سینمایی میبینیم خب چرا نخواییم مثل اون نباشیم؟
تموم شد؟:٫
اول اینکه هرعلامتی نشونه اختلال نیست یه اختلال روانی باید تکرار بشه تا متوجه شد وبهتره به روانکاو رجوع بشه هرکسی نظر خودشو ارائه میده
من دچار وسواس هستم از بچگی اختلالش در من بوده اشالا که قسمت شما ها نشه من واقعا میدونم چقدر خودم رو اذیت میکنم و بی منطق هستم ولی اگر خودمو اذیت نکنم از استرس ممکنه قلبم وایسه واقعا چند بار نزدیک بوده که بمیرم بخاطر ایست قلبی انقدر وسواس تو زندگیم رنگ داره که اگر بخوام بزارمش کنار بابد ۱۰۰۰۰ بار بمیرم و زنده شم ۸۰ درصد این اختلال در من هست من برای اینکه بتونم ۱۰ درصد بهتر بشم باید ۱۰۰۰۰ بار بمیرم و زنده شم خیلی سخته و واقعا من فکرشو نمیکردم یه بیمار روانی باسم که اسم بیماریم بخواد جزع بد ترین و ترسناک ترین و تخیلی ترین بیماری ها باشه از خودم متنفرم که نمیتونم مثل آدم زندگی کنم و انقدر عجیب و غریب هستم که حتی دانشمند ها ۱۰ سال در موردم تحقیق کنن نمی فهمن اخه من چمه اخه چرااااااا
سلام شیدای عزیز
اصلا خودتون رو با اسمهای بیماریها نترسونید همیشه بزرگ جلوه دادن و بزرگ کردن بیماری از خود واقعی به علائم شما دامن میزنه وبیشتر تحت فشار قرار میگیرید توصیه میکنم برای پیداکردن درمان با مشاوره آنلاین روانشناسی صحبت کنید ولی در صورتیکه مراجعه حضوری برای شما مقدوره دریکی از4شهر شیراز،اصفهان،تهران و مشهد به دکتر روانشناس درمانکده مراجعه کنید تا مسیر بیماری و درمانش رو دراختیارتون قرار بدن و اصلا جای نگرانی و ناامیدی نیست
آرزوی سلامتی برای شیدای عزیز
اردیبهشت ۱۶, ۱۴۰۱ در ۱۴:۳۶
من اختلال روانی DIDدارم واین باعث شده که من رنج ببرم ودرمورد شخصیت اصلا نمیتونم خودم را کنترل کنم شخصیت ثابتی ندارم وبعضی وقتا شخصیت های متضادی دارم یکی مهربان دلسوز و مسئولیت پذیر یکی شرور خونسرد وبی اهمیت
ومن نمیدونم چکار کنم از این چند شخصیت بودنم خیلی رنج میبرم و حتی باعث شده در روابط اجتماعی هم به مشکل بر بخورم
پاسخ
سلامAnosxعزیز
اینکه از یک نوع اختلال در رنج هستید و اذیت میشید واقعا متاسفم ولی اینکه نسبت به اختلال آگاهی دارید نکته مثبتی هست که باید بهش توجه کنید و همونطور که میدونید اسم دیگر این اختلال تجزیه هویت هست معمولا در همه بیماری ها فرد بیمار بیشتر از همه اذیت میشه من پیشنهاد میکنم با مشاوره آنلاین روانشناسی درمانکده صحبت کنید تا راهنمایی های لازم برای شناخت بیشتر بیماری و درمان مناسب رو در اختیارتون قرار بدن
آرزوی سلامتی برای شما
من اختلال روانی DIDدارم واین باعث شده که من رنج ببرم چون دوست دارم به چند شخصیت رفتار کنم وبعضی وقتا شخصیت های متضادی دارم یکی مهربان دلسوز و مسئولیت پذیر یکی شرور خونسرد وبی اهمیت
ومن نمیدونم چکار کنم از این چند شخصیت بودنم خیلی رنج میبرم و حتی باعث شده در روابط اجتماعی هم به مشکل بر خوردم
من خیلی ب روانسناختی علاقه دارم و هی درمورد اختلالا میخونم ابنا فقد یه بیماریه امیدوارم روانشنای شم ک بتونم ب افراد کمک کنم چون همه افراد دارای اختلال خودشون اذیت میشن دوسدارم ک بتونم بهشون کمک کنم
موفق باشی
هر کسی ممکنه ب بیماری روحی دچار بشه ، من از نیمه مرداد علاقمو ب همه چی از دست دادم اشتهامو از دست دادم ن احساس دیگران رو درک میکنم ن احساسی دارم مثلا حتی خانوادمو دوست ندارم نسبت ب همه چیز پول خانواده همه چی بی اعتنا شدم حافظمم ضعیف شده
کاش هیچوقت بیماری روحی وجود نداشت
لطفا اگر نمی تونین افرادی که این اختلالات رو دارن درک کنین با حرفای عجیبتون آزارشون ندید راه خودتونو برین و کسیو قضاوت نکنین شاید خیلی از کارها و ترس هاشون عجیب بنظر بیاد ولی دسته خودشون نیست من OCD دارم همه قضاوتم میکنن فک میکنن یه وسواسه نرماله شماها فقد با حرفاتون دارین اون فردو آزار می دید اگر نمی تونین درک کنین اصلن حرف نزنید 🙂
سلام
من چند وقته بوی خون حس میکنم در طول روز دو بار یا سه بار اینقدی که فکر میکنم از دماغم خون اومده ولی نه فقط به مشامم میرسه
و اینکه نهار یا شام وقتی میخورم مزه شون حس نمیکنم حس چشایی ندارم، وسایلی یه جا میزارم بعد چند دقیقه یادم میره کجا گذاشتم لطفا کمکم کنید جواب بدین؟؟
سلام ببخشید من به انواع و اقسام صدا حساسیت دارم نمیدونم چرا جوری که اگه یکی سر و صدا کنه برای ساکت کردنش حاضرم بکشمش از این حسم بدم میاد یا گوشامو میگیرم یا گوش گیر میزارم نمیدونم چرا اینجوری ام
یه نظر غیر تخصصی: تاحتمالا فقط گوشات حساس ترن قدرت شنواییت بیشتره *
و این که دیگران واقعا متوجه نمیشن و نمیشه راحت فهمیدش ولی بعضی افراد فرکانس هایی که گوششون میشنوه فقط یکم با اکثریت فرق داره و این باعث ازارشون میشه
اگه به صداهایی مثل کشیدن بینی و تخمه خوردن و صدای جویدن غذا وحتی وقتی نوع حرف زدن بعضی ها و صداهای تکراری و حتی بعضی از چیزهایی که میبینی مثل بازی کردن یه نفر با موهاش اعصابت رو بهم میریزه و عصبانی میشی یه اختلال به نام میسوفونیا هستش
سلام دوست عزیز اول پیش پزک برید تا از شما آزمایش بگیرند و اینکه اصلا استرس نداشته باش مشکل جدی نیست بعد اگه مشکل فیزیولوژی نبود اون موقع به یه روانشناس مراجعه کن
متاسفم که همچین چیزی رو تجربه میکنی
اونایی که درد و مشکل دیگران رو به تمسخر میگرین خودشون هم در عذاب هستن و از مقداری از مشکلات روحی روانی رنج میبرن گاهی فکر میکنم همه مون قربانی هم دیگه و حماقتمون هستیم توی یه زنجیرهی بی پایان و حتی قبل این که بفهمیم اسیب چیه به هم اسیب میزدیم