با وجود شیوع بالای افسردگی (تقریبا یک نفر از هر ده نفر در مقطعی از زندگی افسردگی را تجربه میکنند) هنوز با درک کامل این بیماری فاصله داریم. علل افسردگی میتواند هر سختی یا تجربه منفی باشد. محرکها میتوانند خارجی باشند مثل از دست دادن یکی از والدین (خصوصا در جوانی)، از دست دادن شغل یا ابتلا به یک بیماری ناتوانکننده یا میتوانند داخلی و غیرقابل مشاهده مانند غصه خوردن بیش از حد در مورد تجربههای معمولی و روابط ناموفق باشند.
افراد از نظر استعداد ابتلا به افسردگی هم از نظر وراثت بیولوژیکی خود و والدینشان، طرز فکرشان، مهارتهای مقابلهای که کسب میکنند یا در خود پرورش میدهند و هم از نظر اینکه چقدر شرایط به آنها اجازه کنترل سرنوشتشان را میدهد، متفاوتند. شما هم می توانید برای سنجش افسردگی، به تست رایگان افسردگی درمانکده رجوع کنید.
شایعترین علل افسردگی چیست؟
مطالعات نشان میدهند که افسردگی بیشتر وابسته به عوامل اضطرابزای متعددی است که در زندگی تجربه میشوند و اثراتشان تجمعی است. هرچه در طول زمان اضطرابهای بیشتری تجربه شوند، احتمال افسرده شدن بیشتر است. از دست دادن یک رابطه مهم به دلیل مرگ یا طلاق یکی از عوامل اضطراب اصلی است که نیاز به مراقبت قابل توجه دارد.
تنهایی یک عامل اضطرابزای فیزیکی و احساسی است. نرخ تنهایی در میان سالمندان بالاست و در میان جوانانی که دوستان نزدیکی ندارند، در حال افزایش است. از دست دادن شغل یا تهدید از دست دادن شغل یکی از منابع نگرانی مداوم است. در غیاب مهارتهای مقابله، حتی مشکلات کوچک در مسیر زندگی تبدیل به عوامل اضطرابزای محیطی میشوند.
آیا ممکن است علل افسردگی، محرکهای پنهان باشد؟
گرچه افسردگی اغلب در پاسخ به نوعی شکست بروز پیدا میکند، میتواند به طور ناگهانی و یا بدون علت واضحی نیز ظاهر شود. افسردگی حتی ممکن است در زمانی که زندگی بسیار خوب به نظر میرسد، ایجاد شود. چیزی که اغلب از ضمیر خودآگاه پنهان است، باورهای اساسی فرد در مورد زندگی و عشق و کار یا شیوه توجیه پیچوخمهای زندگی است که اغلب در خانه و در اوایل زندگی یاد گرفته میشوند.
به علاوه افراد ممکن است به اهدافی که مدتها به دنبال آن بودهاند، برسند و در نهایت به این نتیجه برسند که آن پاداش عاطفی مورد انتظار خود را دریافت نکردهاند. در چنین مواردی، افراد ممکن است احساس کنند که حق ندارند افسرده باشند و ممکن است حتی از افسرده بودن احساس شرم داشته باشند. رفتاردرمانی شناختی، بسیار در اصلاح چنین نقطه نظرات مشکلسازی موثر است.
آیا اضطراب میتواند، علل افسردگی شود؟
مطالعات نشان میدهد یک فاکتوری که همواره همراه با افسردگی است، تعداد و درجه اضطرابهای تجربه شده در زندگی است. برای مثال، فقر یکی از عوامل اضطرابزای قابل توجه و مداوم است که به آسانی قابل اصلاح نیست و به میزان زیادی با خطر افسردگی همراه است. اما بر اساس مطالعاتی که اکنون نیز در حال انجام است، نگرش فرد نقش اساسی در درک فرد از اضطراب دارد.
برخی اضطرابها برای هشیار نگهداشتن فرد ضروری است. تنها موقعیتها در میزان اضطرابی که به سیستمهای بدن انسان تحمیل میکنند، متفاوت نیستند؛ بلکه این موضوع بیشتر به نگرش فرد به برخی موقعیتها مانند دادن یک امتحان بستگی دارد. افرادی که اضطراب را به جای در نظر گرفتن به عنوان یک بیماری به عنوان یک چالش در نظر میگیرند، آن را در جهت مثبت به کار بگیرند. علاوه بر این، هورمونهای استرس بر روی بدن و مغز آنها اثرات منفی نخواهد داشت.
طرز تفکر چگونه میتواند بر علل افسردگی تاثیر میگذارد؟
غصه خوردن بیش از حد برای اشتباهات و تجربیات ناخوشایند، رسیدن به نتایج مصیبتآمیز تنها با یک یا دو شکست، تعمیم دادن بیش از حد با شواهد محدود همه خطاهای تفکر یا انحرافات شناختی هستند که به شدت با افسردگی در ارتباطند.
چنین تفکری مغز را در منفیبافی غرق کرده و اگر بررسی و درمان نشود، باعث شک کردن به خود و ناامیدی میشود. به علاوه مطالعات نشان میدهد که طرز فکرهای منفی مانند مصیبت جلوه دادن وقایع، واقعا فیزیولوژی بدن را تغییر میدهند. محققان دریافتهاند که این افکار واکنشپذیری نسبت به تحریکات دردناک و سطح هورمونهای کورتیزول و عوامل پیشالتهابی را در بدن بالا میبرند. پاسخ التهابی باعث تغییرات رفتاری وابسته به بیماری و افسردگی از قبیل خستگی، زمان واکنش آهستهتر، کندی شناخت و از دست دادن اشتها میشود.
[sibwp_form id=1]
آیا تجارب نامطلوب همیشه از علل افسردگی هستند؟
تحقیقات نشان دادهاند که یک ارتباط قوی بین تجربیات نامطلوب در دوران کودکی از قبیل سواستفاده کلامی یا فیزیکی یا محیط ناسالم خانه به سبب والدینی که دچار مشکلات روانی هستند و ریسک طولانی مدت افسردگی وجود دارد. مطالعات نشان میدهد که سواستفاده کلامی ریسک افسردگی را بیش از دو برابر افزایش میدهد. تجربیات نامطلوب، یک منبع قابل توجه از اضطراب هستند.
اما چه این تجربیات باعث به کارگیری منبع برای مقابله موفق شوند و چه منجر به ناامیدی شوند، بخشی از آن به فرد و بخشی به موقعیت بستگی دارد. کودکی که با سواستفاده کلامی یا فیزیکی در خانه یا مدرسه مواجه است و راهی برای فرار از این آسیب مداوم ندارد، در معرض ریسک بالایی از افسردگی قرار دارد. ممکن است موقعیتها قابل تغییر نباشند اما نگرش، تفسیر و معنای تجربیات همیشه تحت کنترل فرد هستند و میتوانند در مقابل افسردگی و دیگر اختلالات مقاومت ایجاد کنند.
کمالگرایی چگونه به علل افسردگی تبدیل میشود؟
کمالگرایی مانند یک کارنامه منفی نامحدود است. افرادی که گرفتار این مشکل هستند، نه تنها برای خود استانداردهایی بالا در نظر میگیرند، بلکه همواره منتقد خود هستند و خود را سرسختانه قضاوت میکنند. آنها بر تمام چیزهایی که میخواهند از آنها اجتناب کنند (ارزیابی منفی و شکست) تمرکز میکنند. کمالگرایی افراد را غرق در خود و پیدا کردن اشکال در خودشان میکند که این ذهنیت آنها را از چالشهای پرارزش دور میکند.
کمالگراها حتی در صورتی که یک کار را تکمیل کنند، نمیتوانند از احساس موفقیت خود لذت ببرند؛ نگرانی جدی در مورد اشتباهات منجر به احساس عدم قطعیت در مورد عملکردشان میشود. تمرکز منفی مداوم منجر به ایجاد دیدگاه منفی و شک کردن به خود و احساس عدم کفایت و بیارزشی میشود. کمالگراها در برابر افسردگی آسیبپذیرند زیرا ارزش شخص وابسته به رسیدن کامل به اهداف است، شرطی که هیچوقت به معنای واقعی محقق نمیشود.
مشاهده بیشتر : لیست پزشکان متخصص روان شناس
نقش التهاب در ایجاد علل افسردگی چیست؟
شواهد روزافزونی وجود دارد که افسردگی باعث ایجاد التهاب شده و پاسخ التهابی افسردگی را ایجاد یا تشدید میکند. دانشمندان علوم اعصاب، میدانند که تقاطعهای زیادی بین مدارهای مغزی و مسیرهای التهابی وجود دارد. افکار منفی منبع دردهای روانی هستند.
مانند تمام علائم جراحت و آسیب، درد سلولهای ایمنی را تحریک میکند تا از منبع درد بکاهند و این تحریک، ایجاد التهاب میکند. اضطراب پاسخ التهابی را فعال میکند. حضور سلولهای التهابی در مغز ممکن است یکی از دلایلی باشد که داروهای ضدافسردگی در درمان شکست میخورند؛ زیرا این داروها التهاب را هدف قرار نمیدهند.
تنهایی چگونه به علل افسردگی منجر میشود؟
تنهایی به بدن و ذهن به روشهای گوناگونی حمله میکند. تنهایی، خود یک اضطراب بزرگ است و با آزادسازی هورمونهای اضطراب که عملکردهای مغزی از قبیل یادگیری و حافظه را مختل میکنند، در ارتباط است. به علاوه تنهایی، ادراک فرد از تمامی انواع اضطراب را تقویت میکند. تنهایی عملکرد سیستم ایمنی را کاهش داده و منجر به التهاب، که یک مسیر شناخته شده به سوی افسردگی است، میشود.
ناراحتی عاطفی ناشی از تنهایی ما را ناراحت کرده و ناراحتی انرژی ما را کاهش داده و عملکرد تمام سیستمهای بدن را کاهش میدهد. مصاحبت و همراهی سپری قوی در برابر تمام مشکلات انسانی است و گفته میشود که تنهایی حتی از سیگار اثر مخربتری روی سلامت دارد.
با در نظر گرفتن علل افسردگی، چه اتفاقی در مغز میافتد؟
بسیاری از افراد بر این باورند که افسردگی به سبب عدم تعادل شیمیایی در مغز رخ میدهد. متخصصان توضیح میدهند که افسردگی بسیار پیچیدهتر است و اینکه افسردگی را یک بیماری مغزی که در اصل بیولوژیک است، در نظر بگیریم بینتیجه است.
به جای این تعریف، افسردگی میتواند به عنوان یک تعطیلی یا خاموشی رفتاری در پاسخ به موقعیتهای منفی طاقتفرسا که فرد روی آن کنترلی ندارد، منابع کافی برای مقابله با آن و یا حمایت کافی را ندارد در نظر گرفته شود. این پاسخ در بسیاری از عملکردهای مغز، از قبیل حافظه، کندی تفکر، ناتوانی در احساس لذت، از دست دادن اشتها و علاقه به رابطه جنسی و ادراک افزایشیافته نسبت به درد نمود دارد.
مطالعات تصویربرداری از اعصاب، تغییرات در عملکرد مغز افراد افسرده را نشان داده و این تغییرات عموما همراه با اختلال در ارتباط بین نواحی مختلف مغز که به طور معمول با هم کار میکنند، است. مطالعات همچنین نشان داده که این تغییرات با بهبود افسردگی، قابل بازگشت هستند.
آیا ریسک فاکتوری برای علل افسردگی وجود دارد؟
در حالیکه ژنتیک میتواند در ایجاد حساسیت نسبت به افسردگی نقش داشته باشد، هیچ ژن یا مجموعه خاصی از ژن برای این مضوع مشخص نشده است؛ به نظر میرسد که تعداد زیادی از ژنها که احتمالا با رژیم غذایی یا رفتار اصلاحپذیرند، هر کدام نقش کوچکی در ایجاد حساسیت نسبت به افسردگی تحت شرایط اضطراب، دارند. افراد میتوانند به دلیل ویژگیهای شخصیتی، به خصوص اگر تمایل زیادی به نگرانی بیش از حد، اعتماد به نفس پایین، ایدهآلگرایی، حساس به انتقاد شخصیتی، نقد از خود و منفی بودن، داشته باشند، نیز در خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند.
از بین 5 بعد شخصیتی، بعدی که بیشترین ارتباط را با استعداد افسردگی دارد، ویژگی عصبی بودن است. این بعد، میزان فعال شدن سیستم منفی را نشان میدهد. افرادی که عصبی هستند، بیشتر تمایل دارند که نسبت به تجربیات احساس ناراحتی یا نگرانی داشته باشند یا نامتناسب با شرایطی که در آن هستند، به خود شک کنند. به علاوه مطالعات نشان میدهد که زنان بعد از طلاق و مردان بعد از مشکلات مالی، شغلی یا حقوقی، در معرض ریسک بالایی از افسردگی قرار دارند.
علل افسردگی: اگر پدر یا مادرم افسرده باشند، من نیز افسرده میشوم؟
افسردگی میتواند به روشهای متعدد، در خانوادهها انتقال مییابد. والدین و فرزندان ممکن است در تعدادی از ژنها که باعث استعداد ابتلا به افسردگی میشوند، اشتراک داشته باشند. کودکان ممکن است افکار افسردگی و روشهای توجیهی والدین را در خانه و طی دوران رشد به خود جذب کنند.
شواهد قابل توجهی وجود دارد که وقتی مادران کودکان افسرده باشند، نمیتوانند با کودک خود ارتباط برقرار کنند. در نتیجه کودک پیوند عاطفی قوی که او را قادر به رشد، تحمل اضطراب، تنظیم عواطف و مسئول بودن نسبت به دیگران میکند، به دست نمیآورد. درمان مادران افسرده اغلب بهترین راه برای درمان مشکلات کودکان آنهاست.
علل افسردگی چه ارتباطی با تشویش و نگرانی دارند؟
تشویش و افسردگی دو روی یک سکه در نظر گرفته میشوند. هر دو شامل فکر کردن بیش از حد به یک اتفاق هستند. در افسردگی فرد برای اتفاقات گذشته و در تشویش، فرد برای اتفاقاتی که ممکن است در آینده بیافتد، نگران است. به علاوه تشویش مستمر باعث افسردگی نیز میشود. بیش از نصف افراد مبتلا به افسردگی ماژور، از تشویش مداوم نیز رنج میبرند. این دو بیماری در بعضی علائم از جمله بیخوابی، مشکل در تمرکز، افکار منفی و از دست دادن اشتها، مشترکند. بسیاری از درمانهای تسکیندهندهی افسردگی، تشویش را نیز بهبود میبخشند.
بیشر بخوانید: 12 نشانه افسردگی
با توجه به علل افسردگی، چرا نرخ آن در حال افزایش است؟
میزان افسردگی به خصوص در میان جوانان در حال افزایش است. گرچه ریسک ابتلا به افسردگی در تمام طول عمر، 20 درصد است، بیشترین میزان افسردگی در جوانان بین 18 و 29 سالگی رخ میدهد، در حالیکه افراد بالای 65 سال کمترین نرخ ابتلا به افسردگی را دارند.
متخصصان به چندین دلیل برای حساسیت جوانان نسبت به افسردگی اشاره میکنند. این دلایل از فاکتورهای اجتماعی از قبیل کاهش در دسترس بودن کارهای هدفمند تا فاکتورهای فردی از قبیل فقدان مهارتهای مقابله به سبب مراقبت بیش از حد والدین را شامل میشود. فاکتورهای فرهنگی نیز اثر دارند. نگرانی افزایش یافته در مورد امنیت و تحمل کاهش یافته نسبت به ریسکپذیری، فرصتهای کودکان برای بازیهایی که از آنها لذت برده و در آن دوست پیدا کرده و مهارتهای اجتماعی را میآموزند و کشف میکنند که چگونه کنترل بر روی زندگی خود را تمرین کنند، را محدود میکند.
مشاهده بیشتر : لیست پزشکان متخصص روان پزشک
آیا زنان نسبت به مردان آسیبپذیری بیشتری در برابر علل افسردگی دارند؟
در سراسر دنیا زنان 1.7 برابر مردان احتمال دارد که به افسردگی مبتلا شوند و گرچه قبل از بلوغ زنان و مردان نرخ یکسانی از افسردگی دارند، این تفاوت در نوجوانی ظهور پیدا کرده و حتی در بین زنان جوان این شکاف جنسیتی بیشتر میشود. مطالعات دلایل اجتماعی، فرهنگی و بیولوژیکی را برای این تفاوت بیان میکنند. بد نیست در مورد تاثیر افسردگی بخوانید.
زنان بیشتر علائم درونگرایانه که در درد فیزیکی و دیگر شکایات بدنی، انزوای اجتماعی و سرزنش از خود نمود پیدا میکند و مردان بیشتر رفتارهای برونگرایانه که به صورت تحریکپذیری، عصبانیت، پرخاشگری و سواستفاده از مواد بروز پیدا میکند، دارند. به علاوه، زایمان نیز همراه با نوع خاصی از افسردگی همراه است؛ قسمتی از این آسیبپذیری زنان مربوط به وظایف مادری و تغییرات هورمونی سریعی است که بعد از زایمان رخ میدهند.
لعنت به کنکور ….کنکور باعث شد از همه چیم دست بکشم بخاطر همینم افسردگی گرفتم فکر میکردم بعد کنکور همه چی درست میشه ولی الانم که قبول شدم نه تنها خوب نشده بدترم شده واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم
کنکور برای من هم سالی سرتاسر احساسات منفی بود. اما آشنا شدن با آدمهای جدید و انجام یه فعالیت جانبی که دوسش داری مثل نقاشی یا باشگاه خیلی کمک میکنه بنظرم. من شخصا بخاطر کرونا و دوسال تمام زندانی شدن تو اتاقم قبلش هم ۱ سال کنکور روز به روز افسردگیم بدتر میشه با اینکه آدم درونگراییم و تنهایی رو ترجیح میدم. اما به قول این مقاله تنهایی از سیگار مخرب تره:(
درست میشه.
خیلی عالی من یک منوگراف داشتم که موضوع افسردگی بود چون یک دوره مریضی افسردگی را سپری کردم حرف های که به ذهنم میامد را نوشتم بعد این مقاله را خواندم دیدم همه چی که من نوشتم اینجا نیز نوشته بود ممنون
سلام من دچار افسردگی می شوم 7روزه که این مشکل رو دارم دکتر هم که برام کاری نکردند سنین من هم43 هست گاهی وقت ها خفه میشم نفسم میره چیکار کنم
سلام 7روز هست افسردگی دارم دچار دل تنگی میشم نفسم گاهی وقت ها قطع می شود و گاهی باز می شود هر دکتری رفتم کاری برام نکردند سنین من هم 43سال هست لطفاً کمکم کنید ممنون از لطف شما
آیا سرکوب نیاز جنسی در بروز افسردگی موثر است
ایا چرا بعضی وقت ادم از زندگی خود دلش میماند افسر دگی از روچی درست میشه ــــ فکر های مختلف میکند دلیلش چی هست
علائم افسردگی؟؟
سلام من چند وقت میشه حس خوش بودن غمگین بودن خود را گم کدم یا نی همه چیز را میبنم حالتم تغیر نمکنه زیاد از ای وضیتم خسته شودم یگان بار میگم کاشکی از بیبن برم بیغم شوم هیچ چیزی خوشم نمیایه
سلام. من۱۳ سالمه و افسردگی گرفتم. بازم نمیدونم افسردگی هس یانه..
همیشه تو اتاقمم و انگار یه چیزی اذیتم میکنه..
همش دلتنگم..اصلا حالم خوب نیست.
چکار کنم از این وضعیت در بیام و مثل قبل شاد باشم
فک کنم جن باشه
همی قسم مه هم هستم شاد نیستم
من ۵ ساله افسردگی دارم و علتش دعوام با خانوادمه و گاهی اوقات به این فکر میکنم که چرا باید به کسایی علاقه مند شیم که رسیدن بهشون غیر ممکنه و همیشه بی دلیل گریه میکنم
دقیقا این مشکل خیلی هاست مث من
نمیدونم این ضمیر ناخودآگاه چی میخاد به من بگه. اما مطمئنم هرچی هست ریشه در گذشته زندگی تلخ و پر از تنهایی و سرگردونی من داره. یهو آدمها و کوچه های قدیم، زمان نوجوانی و جوانی رو یادم میاره. یه حال و هوای عجیب. یه حسرت کشنده، یه حسی که بهم اخطار میده و یادآوری میکنه که هی فلانی، جوونیت رفت، کو دوستانت؟! کو ارتباطاتت؟! کو اون آدما؟! چرا همیشه مخفی شدی! چرا از دیگران دوری کردی؟! بخاطر فقر؟ بخاطر بیکاری؟ بخاطر مجرد موندن درسن بالا؟! اما اشتباه کردی، اون روزها روزهای عمرت بود که در تنهایی گذروندی، کو خاطراتت؟! چرا هیچ خاطره ای نداری ؟ چرا تو ذهن هیچکس خاطره ای از تو نیست؟ اون بچه ها الان دیگه مردهای مسن هستن، اون مردها دیگه الان پیر شدن ،اون کوچه ها کاملا تغییر کردن. همه چی تموم شد و چیزی از گذشته جز حسرت ، برات قابل دسترس نیست. خدایا دارم خفه میشم ازین حس کشنده اما واقعی.
من ۴۴ سالمه زندگی خانوادگی سختی داشتم. مادرم اعتیاد داشت که البته سالها بعد متوجه شدیم. مدام هیاهو و جنگ و دعوای پدرو مادرم و آه و ناله و نفرین مادرم. ۶تا پسر بودیم.یه زندگی سخت و فقیرانه. اما کاش لااقل آرامش داشتیم.کاش لابلای دعوا مرافه های مداوم و آبروریزی وسط کوچه، ماروهم گاهی میدیدن! هیچی از زندگی نفهمیدم.بچه ها تو مدرسه و تو کوچه بازی و شادی و بچگی میکردن اما من یه گوشه تنهایی کز میکردم و بی تاب بودم که زودتر زنگ بخوره برم خونه! انگار زندانی بودم سرشار از اظطراب و استرس. سرشار از غم و اندوهی. هوش بدی نداشتم اما میلی به ادامه تحصیل نداشتم دلسرد بودم.تا همین حالا نتونستم یه شغل خوب پیدا کنم چون هیچی از زندگی یاد نگرفتم. والدین ما هیچوقت حتی صحبتی از ازدواج ما نکردن. و عمرم در تنهایی و سرگردونی گذشت. دوستان اینو گفتم که بدونید افسردگی بی دلیل نیست. افسردگی پیام غم و اعتراض ناخودآگاه ماست. ریشه اون معمولا در گذشته ماست. سالها بود که اینطور نبودم اما چند روزیه که دوبار گلوم رو گرفته و گذشته در از تنهایی و حسرت رو جلو چشام آورده .
با سلام ، من این متن کامل و خوب و همچنین کامنت شما رو خوندم. بسیار متاسفم به خاطر شرایط سخت زندگیتون که باعث احساسات بد الان شما شدن. شما هنوز جوان هستید . حیفه که این همه حس منفی داشته باشید. دست به کار بشید و همراه خوب زندگی و دوستان خوب برای خودتون دست و پا کنید که در سنین بالاتر احساس بهتری داشته باشید .
سلام به افسرده گی دچار شدم راهای درمان آنرا بگوید ممنون تان میشم
سلام من ۱۶ سالمه و احساس افسردگی میکنم جدیدا همه کار هایی که برام مهم بود رو دیگه نتونستم انجام بدم افت تحصیلی بالایی داشتم فکر میکنم به خاطر استرس باشه قبلا برای امتحاناتم به شدت استرس داشتم ولی الان احساس بیخیالی میکنم درباره همه چی بیخیالم و همش احساس کسالت دارم روتین خوابم به شدت به هم ریخته شده و همش حس بدی دارم از خودم متنفرم الان وقتشه که برای کنکور درس بخونم و من حتا معدلمم افتضاح شدش
به عنوان کسی که ۸سال افسردگی داره، توصیه میکنم هر کاری انجام بدید که دچار افسردگی نشید، چون واقعا چیزی از زندگیم نمی فهمم.
سلام من۴۳سالم از جوانی که اهل هنر بودم از شاخه موسیقی در یک شکست عشقی شدیدا دچار افسردگی شدم تا رسیدم به پوچی…وبستری شدن در بیمارستان اما حالا هم به صورت مقطع ای سراغ ام میاد که تهش جز عقب افتادن از زندگی چیزی دیگر نسیب آدم نمیشد
بعد جدایی دوسال افسردگی عادیه؟
شاید شعاری باشه ولی
فرد افسرده نیاز به
حمایت کلامی و غیر کلامی اطرافیان داره .از یه جایی به بعد فقط خودش تنها
نمیتونه به خودش کمک کنه….باید
حمایت بشه حمایت بدون چشم داشت…